هیچ چیز مهمتر از این نیست که دربارهی خودمان چه احساسی داریم و چگونه میاندیشیم. داشتن دیدی مثبت نسبت به خودمان و اینکه چه کسی هستیم و چه کار میکنیم و اساسا دوست داشتن خودمان یکی از مسائلی است که امروزه اگر نگوییم نایاب، بسیار کمیاب شده است. البته برای همهی ما زمانها و موقعیتهایی پیش میآید که اعتماد به نفس خود را از دست میدهیم و احساس خوبی نسبت به خودمان نداریم. اما هنگامی که عزت نفس پایین، به یک مسئلهی بلندمدت تبدیل میشود، میتواند آثار مخربی بر سلامت روانی و زندگی ما به جا بگذارد. اما بنا به گفتهی «ماریا رابینسون»، «هیچ کس نمیتواند به عقب برگردد و دوباره شروع کند، اما همه میتوانند از همین امروز آغاز کنند و پایان تازهای رقم بزنند.» پس ما میتوانیم با ایجاد تغییراتی در نگرش و ذهنیت خودمان، به گونهای عمل کنیم که آثار منفیِ ناشی از عزت نفس پایین را تا حد ممکن کاهش دهیم. در این نوشته با چند روش برای افزایش عزت نفس آشنا میشوید.
عزت نفس، در حقیقت نظر ما دربارهی خودمان است. هنگامی که ما عزت نفس بالایی داریم، دربارهی خودمان و به طور کلی دربارهی زندگی احساس مثبتی داریم و قادریم با فراز و نشیبهای زندگی بهتر دست و پنجه نرم کنیم.
اما هنگامی که عزت نفس پایینی داریم، خودمان و زندگیمان را به شکلی منفیتر و انتقادیتر میبینیم. همچنین نسبت به حلِ چالشهایی که زندگی پیشِ رویمان قرار میدهد، احساس توانمندیِ کمتری میکنیم.
عزت نفس پایین اغلب از کودکی آغاز میشود. معلمان، دوستان، خواهرها و برادرها، والدین و حتی رسانهها پیامهای بسیاری به ما منتقل میکنند، هم مثبت و هم منفی. اما به دلایلی، پیامی که به ما القا میکند که «تو به اندازهی کافی خوب نیستی» ماندگارتر است.
ممکن است این موضوع را تجربه کرده باشید که برآورده کردن انتظاراتِ دیگران از خودتان یا حتی انتظاراتِ خودتان از خودتان بسیار دشوار است.
استرس و رخدادهای سخت زندگی، مانند بیماریهای سخت و شدید یا از دست دادن عزیزان، ممکن است اثری منفی بر عزت نفس انسان داشته باشد. شخصیت نیز ممکن در این موضوع نقش داشته باشد. برخی افراد به منفی اندیشیدن تمایل بیشتری دارند و برخی دیگر معیارهایی بسیار بالا و تقریبا دستنیافتی برای خودشان در نظر میگیرند.
مشکلی که تفکرِ «من خوب نیستم» به وجود میآورد این است که با چنین ذهنیتی، شروع به بروز رفتارهایی میکنیم که نشانگر درستی آن باشند. «کریس ویلیامز» (Chris Williams)، استاد روانشناسیِ اجتماعی در دانشگاه گِلَسگو (University of Glasgow)، میگوید: «عزت نفس پایین، اغلب رفتارهای افراد را به گونهای تغییر میدهد که این موضوع را تایید میکند که آن فرد توانایی انجام کارها را ندارد یا فرد چندان خوبی نیست.»
اگر عزت نفس یا اعتماد به نفس پایینی داشته باشید، ممکن است از قرار گرفتن در موقعیتهای اجتماعی دوری کنید، از امتحان کردن چیزهای تازه اجتناب کنید و از رویارویی با مسائل چالشبرانگیز بپرهیزید.
دکتر ویلیامز میگوید: «اجتناب از چالشها و موقعیتهای دشوار، در کوتاه مدت، احساس امنیت بسیار بیشتری به شما میدهد. اما در بلندمدت، این دوریگزینی میتواند کاملا به ضررتان تمام شود، زیرا تردیدها و ترسهای نهانتان را تقویت میکند. این کار قانون بیفایدهای را به شما آموزش میدهد که تنها راه انطباق با مسائل، اجتناب از آنها است.»
زندگی کردن با عزت نفس پایین به سلامت روانی شما آسیب میزند و منجر به مشکلاتی مانند افسردگی و اضطراب میشود. حتی ممکن است عادات زیانباری مانند سیگار کشیدن یا اعتیاد به الکل پیدا کنید و به عنوان راهی برای انطباق با مسائل از آنها استفاده کنید.
افکاری وجود دارند که عزت نفس شما را تا حد زیادی پایین میآورند اما شما میتوانید با انجام کارهای ساده، از این افکار دوری کنید و راهی برای درمان عزت نفس پایین بیابید. مطالعات نشان میدهد که عزت نفس پایین و تصویر ضعیف از خودمان باعث مشکلات زیادی برایمان میشود و میتواند همهچیز از شیوهی نگرش به شغل تا رابطههایمان را تحتتأثیر قرار دهد. در ادامه، رایجترین دلایل عزت نفس پایین را بررسی میکنیم و برای مقابله با آنها و درمان عزت نفس پایین راهحلهایی ارائه میکنیم.
برای همهی ما پیش میآید که گاهی چیزی که هستیم را دوست نداریم و از افکار و رفتارمان متنفر هستیم. این یکی از مهمترین و شناختهشدهترین علائم عزت نفس پایین است. تنفر از خود با ویژگیهایی مانند احساس خشم و ناامیدی از خود و ناتوانی در بخشیدن حتی کوچکترین اشتباهاتتان مشخص میشود.
برای درمان عزت نفس پایین و مقابله با تنفر از خود، موارد زیر را انجام بدهید:
کمال گرایی یکی از مخربترین جنبههای عزت نفس پایین است. کمالگرا فردی است که با احساس شکست همیشگی زندگی میکند، زیرا با داشتن هر موفقیت چشمگیری، باز هم احساس میکند که بهاندازهی کافی خوب نبوده است.
برای درمان عزت نفس پایین و غلبه بر کمال گرایی چه باید بکنید؟
تصویر منفی از بدن میتواند با عزت نفس پایین ارتباط داشته باشد و برعکس. این مورد میتواند روی همهچیز تأثیر بگذارد؛ از رفتار شما در یک رابطه تا نحوهی نشاندادن خود در محل کار. این احساس حتی میتواند مانع از این شود که به سلامتی خودتان اهمیت دهید، زیرا فکر میکنید ارزش پیگیری ندارد.
چگونه میتوانید این وضعیت را تغییر بدهید؟
ممکن است همهی ما در دورهی مختلف زندگی به تواناییهایمان شک کنیم. اما اگر باور داشته باشید که به اندازهی افراد دیگر ارزشمند نیستید، عمیقا احساس «بیمصرفی» خواهید کرد. اگر این احساس برای شما آشنا است، باید توجه داشته باشید که احساس ارزشمندی چیزی نیست که دیگران بتوانند به شما بدهند، بلکه خودتان باید آن را بسازید.
با پیگیری موارد زیر، به درمان عزت نفس پایین خود بپردازید و وضعیت را تغییر دهید:
آیا شما هم نشانه های فرد حساس را دارید؟ حساسیت بیشازحد یکی از دردناکترین جنبههای عزت نفس پایین است. اگر از انتقاد عصبانی میشوید یا با هر حرف مستقیمی احساس نابودی میکنید، مهم است که از میزان حساسیت خود بکاهید. به فکر درمان عزت نفس پایین خود باشید و با کمک گرفتن از موارد زیر، وضعیت را تغییر دهید.
ترس و باور به اینکه شما قدرت کافی را برای تغییر چیزی ندارید به شکلی انکارناپذیر با عزت نفس پایین در ارتباط است. برای درمان عزت نفس پایین و مقابله با این ترس، میتوانید از موارد زیر کمک بگیرید.
عصبانیت احساسی طبیعی است اما هنگامیکه عزت نفس پایینی داشته باشد، میتواند مخرب باشد. هنگامیکه نسبت به خودتان افکار خوبی نداشته باشید، این باور در شما شکل میگیرد که افکار و احساسات شما برای دیگران اهمیت ندارد. این باعث خشم سرکوبشدهای در شما میشود. درنتیجه، هنگام رویارویی با چیزی ظاهرا کماهمیت خشم بسیار زیادی از خود بروز میدهید.
چگونه میتوانید وضعیت را تغییر دهید؟
یکی از بزرگترین مشکلاتی که افراد با عزت نفس پایین با آن روبهرو هستند این است که احساس میکنند باید دیگران را خوشحال کنند تا دیگران آنها را دوست بدارند و به آنها احترام بگذارند. درنتیجه بسیاری از افرادی که بهدنبال خوشحالکردن دیگران هستند، درنهایت احساس میکنند که مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند.
چگونه میتوانید وضعیت را تغییر دهید؟
مطمئن شوید که به قانون «صحبت کردن راجع به خود» عمل میکنید و در مورد شخص دیگری حرف نمیزنید. آیا همچنان مشکل نادیده گرفته شدنِ مواضعتان را دارید؟ هنگام صحبت کردن از دغدغههایتان برای بار دوم و سوم، صدای خود را بلند کنید تا با تغییر شرایط معمول، سرانجام نقطه نظر شما شنیده شود. میتوانید پس از بیان دغدغههایتان نظر مخاطب را راجع به آن جویا شوید. شما میتوانید به طور خلاصه و با صدای بلند نظر خود را در مورد نقطه نظر مخاطب بیان کنید و سپس مجددا تلاش کنید تا نظر خود را بگویید. اگر شما شنوندهی خوبی باشید، این عادتِ خوب شما در رفتار او انعکاس مییابد و درنتیجه او نیز تلاش میکند به شما گوش بدهد.
تبحر یافتن در حل مسائل به صورت برد-برد، میتواند شما را در زمانی که نیاز به تصمیمگیری مشترک دارید، در موقعیت رهبری قرار بدهد. رسیدن به چنین جایگاهی در تصمیمگیریهای مشترک برد-برد میتواند به این مهم کمک کند که طرف گفتوگوی شما احساس کند آنچه را که میخواسته به دست آورده، هر چند که دغدغههای شما نیز در آن لحاظ شده است.
عصبانیت این نکته را ترویج میدهد که «آنچه من میگویم فوق چون و چراست و آنچه تو میگویی بیربط است». به همین دلیل هنگام گفتوگوهای مهم، حفظ آرامش بسیار حیاتی است. مهم است که در زمان گفتوگو دربارهی مسائل حساس، آرامشتان را حفظ کنید، مقداری شوخطبع باشید و از مشاجره کردن بپرهیزید. این نکته نقش بسزایی در رسیدن به فهم و درک دو طرفه ایفا میکند.
و نکتهی پایانی اینکه برای داشتن زندگی شادتر و روابط لذتبخشتر، خصوصا در شرایطی که امتیاز شما گواه وجود گرایشهای خودشیفتهوار است، خودشیفتگی را با کسب مهارتهای بهتر مهار کنید. اگرچه برخی افراد تمایلات خودشیفتگی بیشتری نسبت به دیگران دارند، خودشیفتگی پدیدهی تغییرناپذیری مانند طول قد و رنگ چشم نیست. بلکه در اغلب موارد ناشی از کمبود مهارتهای لازم است. ارتقای مهارت شنیدن و تصمیمگیری جمعی میتواند تفاوت عظیمی ایجاد کند.
برای اندازه گیری و مطالعه شخصیت انسانها، روانشناسان تعدادی تست شخصیتی توسعه داده اند. اکثریت قریب به اتفاق این تستها، با تنظیمات متعددی به کار میروند. برخی از تستها نیز ممکن است برای کمک به یادگیری بیشتر افراد در مورد جنبههای متفاوت شخصیتشان مورد استفاده قرار گیرند یا از آن برای غربالگری و ارزیابی به هنگام تشخیص انواع مختلفی از اختلالات شخصیتی استفاده شود.
خوشبختانه شما میتوانید طیف وسیعی از تستهای شخصیتی را به صورت آنلاین دریافت کنید. بیشتر این تستها برای اشکار کردن خود واقعی شما به کار میروند.
این در حالیست که برخی از تست های موجود تنها جنبه سرگرمی دارند و نمیتوان زیاد به آنها اعتماد کرد. به عنوان مثال ممکن است سوالات آنلاینی را پیدا کنید که برون گرا یا درون گرا بودن شما را تشخیص میدهد. داشتن چنین اطلاعاتی میتواند به درک بهتر شخصیت کمک کند و شما را به مسیر درست هدایت نماید.
نکته کلیدی این است که باید به خاطر داشته باشید هر گونه ارزیابی که به صورت آنلاین انجام میشود باید به درستی انتخاب گردد. این ابزارهای آموزنده میتواند جنبه سرگرمی داشته باشد و در برخی از موارد بینش خوبی ارائه نکند. به همین خاطر باید از متخصصان این رشته برای تعیین شخصیت استفاده شود.
همانطور که بیان کردیم شخصیت طیف وسیعی دارد که تقریبا همه جوانب زندگی انسان را تحت تاثیر قرار میدهد. روشهای متعددی همچون تمرکز کردن بر روی صفات فردی یا نگاه کردن به مراحل توسعه ای متفاوت برای درک شخصیت وجود دارد.
روانشناسان نه تنها در مورد درک صحیح شخصیت طبیعی انسانها علاقه مند و مشتاق هستند بلکه تلاش میکنند اختلالات شخصیتی را تشخیص دهند که ممکن است در تمامی جنبههای زندگی همچون مدرسه، کار، روابط و سایر بخشها تاثیرگذار باشد.
روانشاسان با تشخیص چنین مشکلاتی میتوانند به افراد کمک کنند مهارتهایی را برای مقابله و مدیریت شرایط توسعه دهند.
نظریه پنج صفت مهم، یکی از محبوب ترین نظریههایی است که امروزه مورد قبول بیشتر روانشناسان است. این نظریه بیان میکند که شخصیت انسانها از ۵ بعد شخصیتی گسترده تشکیل شده است. این بعدها شامل برون گرایی، توافق پذیری،وظیفه مداری، روان رنجوری و گشودگی است.
برونگرایی تحریک پذیری، اجتماعی بودن، پرحرفی، ابراز وجود و طیف وسیعی از بیان عاطفی است. افرادی که برونگرا هستند دوست دارند انرژی مورد نیاز خود را از موقعیتهای اجتماعی به دست آورند. افرادی که کمتر برونگرا هستند (یا در طبقه بندی درونگرا قرار می گیرند) تلاش میکنند با احتیاط بیشتر رفتار کنند.
این بعد شخصیتی در برگیرنده صفاتی همچون اعتماد، نوع دوستی، مهربانی، محبت و سایر رفتارهای موافق اجتماعی است. افرادی که توافق پذیری بالایی دارند تلاش میکنند در بیشتر کارها مشارکت داشته باشند. این در حالیست که افرادی با توافق پذیری کمتر ، رقابتی تر هستند.
ویژگیهای اصلی این بعد در برگیرنده سطح بالایی از اندیشه، کنترل و رفتارهای مرتبط با هدف است. افرادی که وظیفه مدار هستند سازمان یافته تر عمل میکنند و بیشتر از سایرین به جزییات دقت میکنند.
روان نژند یا روان رنجوری یک صفت شخصیتی است که بر اساس غم و اندوه، دمدمی مزاج بودن و بی ثباتی عاطفی مشخص میشود. افرادی که چنین ویژگی شخصیتی دارند معمولا نوسانات خلقی،اضطراب، دمدمی مزاج بودن، تحریک پذیری و غم و اندوه را تجربه میکنند. افرادی که روان رنجوری کمتری دارند ثبات عاطفی و احساسی بیشتری دارند.
این صفت شخصیتی ویژگیهایی همچون تخیل و بینش را دارد. افرادی که این صفت را دارند اغلب طیف وسیعی از تمایلات و علایق را خواهند داشت. این افراد کنجکاو ، خلاق و ماجراجو هستند. در مقابل افرادی که گشودگی کمتری دارند اغلب سنتی تر فکر میکنند و ممکن است با افکار انتزاعی مبارزه نمایند.
باید به این نکته توجه داشته باشید که هر کدام از این ۵ فاکتوری که بیان کردیم محدوده ای بین دو حد را نشان میدهند. به عنوان مثال برونگرایی نشان دهنده طیفی بین برونگرایی افراطی و درونگرایی افراطی است. در دنیای واقعی بیشتر افراد جایی بین دو انتهای قطب هر بعد قرار میگیرند.
نظریه فروید در مورد رشد روانی انسانها یکی از نظریههای شخصیتی محبوبی است که در این مورد وجود دارد اما یکی از بحث برانگیزترین موارد نیز هست.
بر اساس نظریه فروید، کودکان از طریق یک سری مراحل توسعه شخصیتی رشد و نمو پیدا میکنند. در هر مرحله،انرژی لیبیدویی یا نیرویی که رفتارهای انسان را تحریک میکنند بر روی ناحیه خاصی تمرکز دارد. تکمیل موفقیت آمیز هر مرحله باعث میشود فرد وارد مرحله بعدی توسعه شود اما شکست در یک مرحله خاص میتواند به تمرکز منجر شود و همین امر ممکن است بر روی شخصیت فرد در بزرگسالی تاثیر بگذارد.
روانشناس دیگری به نام اریک اریکسون یک سری از هشت مرحله روانی را توضیح میدهد که افراد در طول زندگی خود آن را تجربه میکنند. هر مرحله نقش مهمی در توسعه شخصیت و مهارتهای روانی انسان بازی میکند. در طول هر مرحله، فرد با موقعیتهای حیاتی توسعهای روبرو میشود که به عنوان نقطه تبدیل در توسعه عمل خواهد کرد.
اریکسون در مورد نحوه تاثیر تعاملات اجتماعی بر روی توسعه شخصیت فرد نیز علاقه مند بود. تکمیل موفقیت آمیز هر مرحله منجر به توسعه شخصیت سالمی خواهد شد. در حالیکه نظریه فروید پیشنهاد میکرد که شخصیت در درجه اول در مراحل اولیه شکل میگیرد اما اریکسون بر این باور بود که شخصیت انسان در طول زندگی فرد توسعه پیدا کرده و رشد میکند.
شخصیت دقیقا چه چیزی است؟ درک دقیق و درست شخصیت چگونه میتواند بینش عمیقی در مورد احساساتتان فراهم کند؟ شخصیت همان چیزی است که برخی از افراد آن را توصیف میکنند اما هنوز بیشتر مردم درک کاملی از مطالعات علمی انجام شده در مورد شخصیت ندارند.
این شخصیت منحصر به فرد شماست که شما را میسازد و بر روی روابط و روش زندگیتان تاثیر میگذارد. روانشناسی شخصیت یکی از بزرگترین و محبوب ترین شاخههای روانشناسی است.
روانشناسان تلاش میکنند درک درستی از نحوه توسعه شخصیت و نیز تاثیر آن بر روی رفتار و افکار انسانها داشته باشند.
این ناحیه از روانشناسی، به دنبال درک شخصیت است و تلاش میکند متنوع بودن آن در میان افراد مختلف را بیابد. روانشناسان همچنین اختلالات رفتاری را تشخیص داده و درمان میکنند. این اختلالات میتواند با زندگی روزمره افراد تداخل داشته باشد.
شما چه کسی هستید؟ چه چیزی باعث ساخت افکار و عقاید شما شده است؟ قطعا فاکتورهای زیادی در ایجاد یک فرد و رفتارهای او دخیل است. برخی از موارد شامل ژنتیک، نحوه رشد و تربیت فرد و تجربیاتی است که در زندگی به دست میآورد.
بیشتر افراد بر این باورند چیزی که باعث ایجاد یک شخصیت منحصر به فرد می شود الگوهای خاص افکار، احساسات و رفتارهایی است که شخصیت او را تشکیل میدهد.
اگرچه تعریف واحدی برای شخصیت وجود ندارد اما اغلب این مورد را به عنوان چیزی میشناسند که در فرد رشد و ظهور میکند و در ادامه زندگی همراه او خواهد بود.
به همین خاطر شخصیت را در برگیرنده تمامی افکارها، الگوهای رفتاری و تعاملات اجتماعی میدانند که میتواند بر روی بینش فرد در مورد خودش و اعتقاداتی که در مورد دیگران و دنیای اطراف دارد تاثیر بگذارد.
درک شخصیت به روانشناسان اجازه می دهد نحوه پاسخگویی افراد به موقعیتهای خاص و کارهایی که دوست دارند انجام دهند را پیش بینی نمایند. برای اینکه بفهمیم دانشمندان و روانشناسان چگونه روانشناسی شخصیت را مورد مطالعه قرار میدهند، باید تئوریهای مهم و تاثیر گذاری که در حوره شخصیت وجود دارد را یاد بگیریم.
تئوریهای مختلفی برای توصیف جنبههای متعدد شخصیت ظهور کرده است. برخی از تئوریها بر روی توضیح نحوه توسعه شخصیت تمرکز میکنند. این در حالیست که برخی از نظریهها در مورد تفاوتهای فردی در شخصیت نگران هستند.
نظریه صفات شخصیتی در مرکز ایده ای قرار دارد که در آن شخصیت از طیف وسیعی از صفات تشکیل شده است. نظریههای مختلف در طول سالها تلاش کرده اند به دقت تشخیص دهند که چه صفاتی میتواند نقش کلیدی در شخصیت انسان بازی کند و تعداد کل صفات شخصیتی را با استفاده از آن تعیین نمایند. روانشناس گوردون آلپورت یکی از اولین افرادی بود که به توصیف شخصیت از نظر صفات پرداخت. در این چشم انداز هدفمند، او پیشنهاد کرد که صفات شخصیتی متعددی وجود دارد. صفات مشترک همانهایی هستند که توسط بیشتر افراد در یک فرهنگ خاص به اشتراک گذاشته میشوند.
در این میان، صفات مرکزی همان صفاتی هستند که شخصیت یک فرد را تشکیل میدهند. صفات کاردینال صفتهایی هستند که بسیار برجستهاند و افراد بر اساس این صفات شناخته میشوند.
به عنوان مثال مادر ترزا به خاطر انجام کارهای خیرخواهانه در میان افراد مشهور و شناخته شده بود. اگرچه آلپورت پیشنهاد میکند که بیش از ۴۰۰۰ صفت فردی وجود دارد، روانشناس دیگری به نام ریموند کتل به این نتیجه رسیده است که این صفات بیشتر از ۱۶ مورد نیستند.
این روانشناس بر این باور بود که صفاتی در این طیف وجود دارد. بعدها روانشناسی به نام هانس آیزنک این لیست را باریک تر کرد و به این نتیجه رسید که صفات شخصیتی انسانها در سه گروه اصلی جای میگیرد. این سه گروه شامل برون گرایی، روان رنجوری و روان پریشی گرایی است.
این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.
همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.
این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.
ما در دنیای امروز طوری به استرس عادت کردهایم که گویی از وجود آن بیخبریم. استرس از عوامل زمینهساز خشمگین شدن آنی است. خشم، احتمالا واقعیترین احساس انسان است و چگونگی کنترل آن برای همه ما ضروری است. کارمندان باید یاد بگیرند با فشار کاری و مدیران پرتوقع کنار بیایند. مدیران هم باید یاد بگیرند حس خصومتشان را با کارکنان نالایق، کنترل کنند. به طور کلی، انسانها باید بیاموزند که دق دلیهایشان را سر هم خالی نکنند. در این مقاله شما را با انواع خشم و بهترین راه مدیریت آن آشنا میکنیم.
بر خلاف اضطراب و افسردگی، علم پزشکی تا کنون هیچ دارویی برای درمان خشم کشف نکرده است. میان تمام احساسات منفی، خشم ویرانگرترین آنها است، چون میتواند منجر به رفتارهای فیزیکی خشونتآمیز شود. وقتی کسی را به شرکت در کلاس مدیریت خشم دعوت میکنند، نتیجهی کار اغلب ناامیدکننده میشود. گاهی اوقات، بیرون کردن اژدهای خشم از غارش، فقط بر آتش خشم میافزاید. برای مقابله با خشم، باید راههای بهتری وجود داشته باشد.
نخستین گام در بررسی خشم، این است که ببینید خشم شما تا کجا پیش رفته است. خشم درجاتی دارد و حتی کاربردهای عملی هم برای آن وجود دارد، بنابراین نمیتوانیم برای تمام درجات خشم، یک نسخه بپیچیم. مقیاس زیر به شما یک دید تقریبی میدهد تا بتوانید انواع خشمهای قابل کنترل و غیر قابل کنترل را بشناسید.
خشم غیرقابل کنترل نوعی از خشم است که جامعه را بر هم میزند و نشاندهندهی درجهای از اختلال روانی است که از حوزهی خوددرمانی و حتی کمک خیرخواهانهی خانواده و دوستان هم خارج است. در این وضعیت تنها مداخلهی حرفهای لازم است و دست به دعا برداشتن برای اینکه شخص بهبود یابد. تنها نکتهی امیدوار کنندهای که وجود دارد این است که بعضی افرادی که دچار خشم عمیق بودهاند توانستهاند از جنبهی خشونتآمیز خشمشان فاصله بگیرند. در هر صورت، شما باید روی خشم قابل کنترل تمرکز کنید که با تلاش خودتان، راه رهایی از آن وجود دارد.
گام نخست این است که بخواهید از شرّ خشم خلاص شوید. این کار برای بسیاری از افراد، به ویژه آقایان، راحت نیست. در بسیاری از خردهفرهنگها، خشمگین بودن مایهی افتخار و نشانهای از مردانگی، سرسختی و حس رقابت و جنگجویی است. با وجود این، تمام این انگیزهها، شکلی از شرطیسازی بیرونی هستند. شما زمانی برای ترک خشم انگیزه پیدا میکنید که از خواب بیدار شوید و ببینید خشم شما چگونه به خودتان و اطرافیانتان آسیب میرساند. فقط کافی است برچسب آدم خشمگین روی شما باشد تا فرصتهای رشد و تعامل مثبت با دیگران از شما گرفته شود، حتی اگر شما را فقط عیبجو و شاکی بدانند. خشمگین بودن همیشه بهایی دارد، پس خوب به اطراف خود نگاه کنید و ببینید چه بهایی برای آن میدهید. بهترین راهِ ارزیابی مسئله این است که از همکاران، دوستان و خانواده بخواهید نظر واقعیشان را دربارهی شما بگویند.
گام دوم این است که از نشان دادن خشم خود دست بردارید. فرد خشمگین آمادهی سرزنش و انتقاد از دیگران است و از آنجا که همیشه چیزی برای انتقاد کردن وجود دارد، چرخ خشم او میچرخد و اینگونه است که قدرت و کنترل خود را به خشم واگذار میکند. اگر مسئولیت خشم را به عنوان یک مسئلهی شخصی بر عهده بگیرید، صرفنظر از هر چیز و هر کسی که دور و برتان است، آن قدرت و کنترل از دست رفته را دوباره به دست خواهید آورد و این میتواند انگیزهی خوبی برای تغییر باشد.
گام سوم این است که با دقت بهانههای خشمگین بودن خود را بررسی کنید و مسئولیت خشم خود را بپذیرید. برای اغلب افراد، دو بهانهی اصلی خشمگین شدن عبارتند از:
۱. «لیاقتشون همین بود!»
۲. «من همینم دیگه! یه آدم عصبانی!»
در بهانهی اول (لیاقت آنها همین بود!)، «آنها» همهی افرادی هستند که شما برای سرکوب کردنشان، به خود حق میدهید. این بهانه بر این اساس است که شما احساس میکنید مهمتر از دیگران هستید، چون به خودتان اجازه میدهید از آنها به خاطر اشتباهاتشان، انتقاد کنید و از دستشان عصبانی شوید. راه فرار از این بهانه این است که تشخیص بدهید شما تنها مسئول زندگی خودتان هستید و نه زندگی دیگران. بهانهی دوم، انکار همهجانبه است. فرد با توسل به این بهانه، درهای تغییر را به روی خود میبندد و ناامید است. راه فرار از این بهانه این است که بگویید: «من خیلی وقته که یه آدم عصبانیام. اگه بخوام قدرت دارم یه آدم دیگه بشم.»
گام چهارم در چرخهی خشم این است که زود به داد خود برسید و خشم خود را در نطفه خفه کنید. به جای این که اجازه دهید خشم کنترل شما را در دست بگیرد و بگذارید کار از کار بگذرد و آن زمان احساس پشیمانی کنید، تاکتیک بهتر این است که فورا محلی را که سبب بیدار شدن اژدهای خشم شما شده است، ترک کنید و جایی بروید که تنها باشید و اژدهای درونتان را آرام کنید. پس از این که آرام شدید، لحظهای به حس خوب مهار خشم و آرام شدن فکر کنید و این عادت را به عنوان یک حالت لذتبخش، در خودتان تقویت کنید. این عادت کمک میکند توهّم این که خشمگین بودن، حس خوبی دارد (یک بهانهی رایج دیگر) را خنثی کنید.
اگر قادر به ترک موقعیت نیستید، احساساتتان را سرکوب نکنید، چون این کار باعث میشود از درون، فشار بیشتری را احساس کنید. به خودتان بگویید: «به محض این که فرصت شد، خشمم را خالی میکنم!» به تاخیر انداختن ابراز خشم واقعا جواب میدهد، چون بخش خشمگین وجود شما اطمینان پیدا میکند که سرکوب یا نادیده گرفته نخواهد شد.
به کمک گامهایی که گفته شد، هر فردی که انگیزهی تغییر داشته باشد، میتواند خشم خود را کنترل کند. به عهده گرفتن مدیریتِ فردیِ خشم، نشان از این دارد که شما مایل به بازیافتن حس قدرت، کنترل و عزت نفس هستید. اینها پاداشهای باارزشی هستند که هیچ خشم خودبینانهای نمیتواند جای آن را بگیرد.
برگرفته از : linkedin.com
دیگران حرفهای ما را بسیار متفاوتتر از آنچه منظور ماست، تفسیر میکنند. وقتی شما بدون ملاحظه چیزی میگویید، حرفهایتان منجر به ایجاد احساسی بد در سایرین میشود. این اشتباهات زمانی اتفاق میافتد که ما در مورد چیزی که اطلاعی از آن نداریم اظهار نظر میکنیم. درک پیامدهای حرفها نیاز به آگاهیِ اجتماعی دارد که به معنای توانایی درک احساسات و موقعیت سایر افراد است. در این نوشته شما با جملات منفی آشنا میشوید که افراد باهوش هرگز در مکالمهها بهکار نمیبرند
موسسهی تلنت اسمارت (TalentSmart) با آزمایشِ هوشِ عاطفیِ (EQ) بیش از یک میلیون نفر، کشف کرده که آگاهی اجتماعی، مهارتی است که بسیاری از افراد از آن بیبهره هستند. ما دچارِ کمبودِ آگاهیِ اجتماعی هستیم زیرا اغلب بر حرفهایی که میخواهیم در جوابِ سایرین بدهیم و تاثیر حرفهای دیگران روی خودمان تمرکز داریم به همین دلیل معمولا توجهی به دیدگاه دیگران نداریم. این مسئله، مشکلآفرین است زیرا آدمها پیچیده هستند و شما نمیتوانید بدون توجه کامل به افراد، آنها را درک کنید. خوبیِ آگاهیِ اجتماعی این است که میتوان تنها با اصلاحاتی اندک در گفتار، به طور عمیقی روابط با افراد را بهبود بخشید.
به این دلیل افرادی که هوش هیجانی بالاتری دارند، مراقب هستند تا در محاورات خود از برخی اصطلاحات رایج خودداری کنند. در ادامه ۹ مورد از بدترین جملات منفی که باید از آنها اجتناب کنید، بیان میشود.
همچنین شما میتوانید مقاله ترفندهایی که شما را باهوشتر از آنچه هستید نشان میدهد، را نیز بخوانید تا واقعا بتوانید مثل نابغهها رفتار کنید.
افراد خسته، از نظر دیگران اصلا جذاب نیستند. آنها اغلب چشمانی گودافتاده و موهایی آشفته دارند، تمرکز ندارند و بدخُلق به نظر میرسند. گفتن این عبارت به افراد به این معنی است که آنها ویژگیهای مذکور را دارا میباشند.
به جای گفتن این عبارت بگویید: «همه چیز روبهراه است؟»
برخی افراد وقتی میبینند کسی خسته و آشفته به نظر میرسد، میخواهند به او کمک کنند بنابراین میپرسند آیا همه چیز خوب است یا نه. به جای توجه به وضعیت ظاهری نامناسبِ فرد، تنها حالش را بپرسید تا باب گفتگو باز شود و او بتواند احساسش را با شما در میان بگذارد. مهمتر از هر چیز این است که از نظر او، شما فردی دلسوز و همراه خواهید بود نه گستاخ و بیملاحظه.
باز هم یک عبارت به ظاهر خوب که در واقع نوعی تعارف است. این جمله، این حس را در فرد ایجاد میکند که مورد نقد قرار گرفته است. گفتن عبارت «چقدر لاغر شدهای» باعث میشود طرف مقابل فکر کند که قبلا چاق یا نامناسب به نظر میرسیده است.
به جای گفتن این عبارت بگویید: «عالی به نظر میرسی.» این عبارت خیلی خوب است. سعی کنید به جای مقایسهی ظاهر فرد با گذشتهاش، تنها از ظاهر مناسب فعلیِ او تعریف کنید و به ظاهر قبلیاش اشاره نکنید.
وقتی کسی از رابطهای شخصی یا حرفهای خارج شده است، گفتن این عبارت به این معناست که او انتخاب مناسبی نداشته و سلیقهی خوبی ندارد.
به جای گفتن این عبارت، به او بگویید: «خودش ضرر کرده». این عبارت نشاندهندهی دید خوشبینانه و مشتاقانهی شماست و دارای لحن منتقدانه نیست.
هیچکس همیشه یا هرگز کاری را انجام نمیدهد. افراد خودشان را در یک بُعد یا موقعیت نمیبینند، بنابراین نباید آنها را اینگونه توصیف کنید. این عبارات باعث میشود افراد موضع دفاعی بگیرند و دلشان نخواد حرف شما را بشنوند. که حالت خیلی بدی است، زیرا احتمالا شما وقتی این عبارات را به کار میبرید که میخواهید چیز مهمی بگویید و بحث راه بیاندازید.
به جای این عبارات به سادگی به این نکته اشاره کنید که طرف مقابل چه کاری انجام داده که به نظر شما اشتباه بوده. حقیقت را بگویید. اگر تکرار این رفتار، واقعا مسئلهساز شده است میتوانید بگویید «به نظر میرسد که تو اغلب این کار را انجام میدهی» یا «متوجه شدهام که تو اغلب این کار را انجام میدهی».
عبارت «تو نسبت به» به عنوان یک توصیفکننده میتواند توأمان هم مهربانانه هم بیادبانه باشد. هیچکس نمیخواهد تا دمِ مرگ مانند یک ورزشکار عالی به نظر برسد یا خیلی خوب باشد. افراد تنها میخواهند سالم و متناسب باشند.
به جای گفتن این عبارت بگویید: «فوقالعاده به نظر میرسی.»
این عبارت معجزه میکند. عبارات هوشمندانه نیازی به توصیفکننده ندارند.
ما گاهی بعضی چیزها را فراموش میکنیم. به نظر میرسد که بیان این عبارت و تکرار آن نوعی توهین تلقی میشود و پذیرش آن برای افراد سخت است، مخصوصا افرادی که واقعا مشتاق هستند تا دیدگاه شما را بدانند. تکرار این جمله بیانگر آن است که شما شخصیت متزلی دارید یا خود را بهتر از دیگران میدانید یا هر دو. افرادی که از این عبارت استفاده میکنند واقعا چنین احساسی دارند.
به جای اینکه این عبارت را تکرار کنید، ببینید چطور میتوانید حرفهایتان را به طور واضحتر و جالبتری منتقل کنید. به این ترتیب هیچکس حرفهای شما را فراموش نخواهد کرد.
مسلما اگر برای کسی آرزوی موفقیت بکنید، دنیا به آخر نمیرسد اما میتوانید آرزوی بهتری برای او داشته باشید، زیرا این عبارت به طور نامحسوسی بر این دلالت دارد که او برای موفق شدن به شانس نیاز دارد.
به جای گفتن این عبارت بگویید: «من مطمئنم که از پسِ این کار برمیآیی.»
این جمله بهتر از آرزوی موفقیت است، زیرا نشان میدهد که آن شخص شایستگی و اعتماد به نفس لازم برای کسب موفقیت را دارد و شما با گفتن این جمله از سایرین که تنها آرزوی موفقیت میکنند متمایز خواهید شد.
شاید نسبت به سوال و نظری که از شما خواسته شده، بیتفاوت باشید اما نظر شما برای کسی که سوال را پرسیده مهم است و گرنه نظرتان را نمیپرسید.
به جای گفتن این عبارت بگویید: «من نمیتوانم با قاطعیت در این مورد نظری بدهم، اما به نظر من بعضی موارد هستند که بهتر است آنها را مد نظر داشته باشی…»
وقتی نظرتان را ارائه میدهید، حتی اگر بیطرف باشید و نظر خاصی نداشته باشید، نشان میدهید که برای کسی که از شما نظر خواسته اهمیت قائل هستید.
این عبارت منفی یک روش پرخاشگرانه برای توجیه اشتباهاتِ خود و معطوف کردن توجه دیگران به اشتباه سایر افراد است (کسی که حالا دیگر باید اشتباه او را بخشیده باشید).
به جای آن بگویید: «متاسفم.»
پذیرش اشتباهات بهترین راه برای منطقی و آرام کردن بحث است. پذیرشِ خطا یک راه شگفتانگیز برای جلوگیری از تشدید آن است.
افراد خودخواه خودشان را بالاتر از دیگران میبینند و حتی گاهی از خودخواهی فراتر رفته و دچار خودشیفتگی میشوند. اغلب توصیه میشود مرز مشخصی را در روابط خود با این افراد قائل شوید، چرا که آنها «انرژیخوار» هستند و در صورتی که بلد نباشید چگونه روابطتان را با این افراد مدیریت کنید، شیرهی جانتان را میمکند. این در حالی است که اگر ویژگیهای افراد خودخواه را بدانید، مطمئنا بهتر میتوانید درکشان کنید و دلیل رفتارهای نامعقولشان را متوجه شوید. پس در ادامه با ما همراه باشید تا با ویژگیهای شخصیتی این افراد بیشتر آشنا شوید و یاد بگیرید چگونه با آنها رفتار کنید.
۱. افراد خودخواه به هر دستاویزی متوسل میشوند تا تصویری که از خودشان در ذهن دارند (خودانگاره)، خراب نشود. این افراد ایدهآلگرا هستند و معمولا دنیای محدودی دارند، دنیایی که از بایدهای خیلی زیادی ساخته شده است. افراد خودخواه تمایل عجیبی به تحمیل باورهای خود دارند و همهی تلاششان را میکنند تا دیگران را متقاعد کنند که دنیای اعتقادی خودشان برتر است. این افراد اغلب اگر تأییدشان نکنید، از شما بیزار میشوند.
۲. افراد خودخواه معمولا دوستان زیادی دارند، اما فقط به ظاهر، چرا که این افراد صرفا به تعداد دوستانشان اهمیت میدهند و بیشترِ دوستیهایشان هیچ کیفیتی ندارند. آنها میتوانند طوری رفتار کنند که خیلی جذاب به نظر برسند، اما نیتشان در اصل جذب افرادی است که حباب توهماتشان را پایدارتر میکنند. افراد خودخواه به خوبی میدانند چگونه عدهی زیادی را به خودشان جذب کنند، اما بیشتر با افرادی همراه میشوند که بتوانند به وسیلهی آنها به خودخواهی خود پر و بال بدهند.
۳. افراد خودخواه احساس نقص میکنند و دقیقا به همین دلیل است که از دیگران برای پر کردن خلأ درونی خود استفاده میکنند.
۴. افراد خودخواه تحمل دیدگاههای مخالف را ندارند. این افراد ارزش دیگران را پایین میآورند و آنها را در جایگاه پایینتری نسبت به خودشان میبینند. افراد خودخواه چون اعتماد به نفس ندارند، در عوض سعی میکنند خودشان را با تحقیر کردن دیگران بالا بکشند. این افراد معمولا حاضر نیستند از نقطه نظرات خود کوتاه بیایند و خیلی اوقات روی دیدگاههایی پافشاری میکنند که متأسفانه معتبر و قابل استناد نیستند، چرا که مثلا برای باهوشتر به نظر رسیدن فقط جلد مجلات را میخوانند و نسبت به دانستههای کمعمق خود نیز شدیدا متعصب هستند. اگر با دیدگاه افراد خودخواه مخالفت کنید، ممکن است شما را سخت به باد انتقاد بگیرند.
۵. افراد خودخواه معمولا روابطشان پایدار نیست. دیگران در نظر این افراد به دو دستهی خیلی خوب و خیلی بد تقسیم میشوند. اگر چاپلوسی کنید یا خواستههایشان را برآورده سازید، در دستهی خوبها و در غیر اینصورت در دستهی بدها قرار خواهید گرفت. به عبارت دیگر، آنها این قابلیت را دارند که در یک لحظه دوستتان داشته باشند و در لحظهای دیگر به دشمنتان تبدیل شوند.
. افراد خودخواه به سختی میتوانند با دیگران همدردی کنند. این افراد اگر هم در مواردی موفق به ابراز همدردی شوند، همدردیشان به دلیل به منفعتی است که نصیبشان خواهد شد.
۷. افراد خودخواه عزت نفس کافی ندارند. عزت نفس یعنی برآوردی که هر فرد از ارزش و توانمندیهای خود دارد. افراد خودخواه در زمینهی عزت نفس خلأهای زیادی دارند که باید برطرفشان کنند.
۸. افراد خودخواه گاهی ممکن است بیش از حد با اعتماد به نفس به نظر برسند. این افراد معمولا به ظاهر موفق هستند، اما این موفقیت ظاهری فقط تا زمانی ادامه خواهد داشت که بتوانند نقاب خود را به خوبی در نزد دیگران حفظ کنند. با این حال، اگر عمیقتر شوید و آنسوی نقاب را ببینید، قطعا به بیکفایتی آنها پی خواهید برد.
۹. افراد خودخواه معمولا هیچ قدمی در جهت اصلاح اشکالات خود برنمیدارند، چرا که فکر میکنند این دیگران هستند که مشکل دارند و باید خودشان را اصلاح کنند، نه خود آنها.
۱۰. افراد خودخواه بیش از حد منفعتطلب هستند. این افراد معمولا زحمات خودشان را بزرگ جلوه میدهند و زحمات دیگران را کوچک میشمارند. اینها دقیقا همان افرادی هستند که دولت، جامعه، مردم و کلا دنیا را بدهکار خودشان میدانند، در حالیکه به شخصه حاضر نیستند چندان به زحمت بیفتند و چیز زیادی به دنیا عرضه کنند. البته که همهی انسانهای معقول به منفعتی که قرار است به ازای تلاش خود در موقعیتهای مختلف نصیبشان شود فکر میکنند، اما افراد خودخواه تمایل دارند با کمترین تلاش و به هر قیمتی که شده به بیشترین منفعت ممکن برسند.
۱. خودتان را بازیچهی دست افراد خودخواه قرار ندهید، بلکه مرز مشخصی را در روابط خود با این افراد قائل شوید.
۲. اگر احساس کردید که باید از خودتان دفاع کنید، حرفتان را خلاصه و بدون حاشیه بزنید، چرا که افراد خودخواه معمولا شنوندههای خوبی نیستند و دیوار دفاعی خیلی محکمی برای حفاظت از خودانگارهشان ساختهاند.
۳. خودخواهی این افراد را تأیید نکنید و به خودبینی آنها پر و بال ندهید. در عوض، سعی کنید خود واقعیتان باشید و از ریاکاری در مقابل افراد خودخواه بپرهیزید.
۴. اگر در موقعیتی قرار دارید که باید نظرتان را قاطعانه عنوان کنید، هرگز با حالت حمله با افراد خودخواه وارد بحث نشوید، بلکه فقط نشان بدهید که با دیدگاهشان مخالف هستید.
۵. به افراد خودخواه وابسته نشوید.
۶. در برخورد با افراد خودخواه متعصبانه رفتار نکنید و قدرت تحمل خود را بالا ببرید.
۷. صبور باشید.
۸. یاد بگیرید رفتار افراد خودخواه را بیطرفانه و بدون غرضورزی مشاهده و ارزیابی کنید.
خلاصهی کلام اینکه از افراد خودخواه متنفر نباشید، بلکه با آنها همدردی کنید. این افراد معمولا کسانی هستند که گذشتهشان باعث شده است به روشی ناصحیح برای دفاع از خود روی بیاورند. افراد خودخواه به سختی تلاش میکنند تا بخشی از خودشان را که مورد علاقهشان نیست، پنهان نگه دارند. البته این فقط افراد خودخواه نیستند که گذشتهشان ایدهآل نیست، بلکه گذشتهی بسیاری از مردم با ایدهآلی که در ذهن خود ساختهاند تا حد زیادی فاصله دارد. اما افراد خودخواه از مهارت کافی برای مواجههی کارامد با این موضوع برخوردار نیستند. آنها به جای رویارویی، به مخفیکاری روی میآورند. با این حال، در عین همدردی با افراد خودخواه باید همیشه سعی کنید مرز مشخصی در روابط خود با این افراد داشته باشید و بدانید در قبال اعمالی که انجام میدهند مسئول هستند.
برگرفته از: huffingtonpost
وقتی گفته میشود «خودتان باشید» به این معنی است که مطابق ویژگیهای شخصیتی و باورهای خودتان رفتار کنید. اگر شناخت درست و علاقهی کافی نسبت به خودتان داشته باشید، اوریجینال بودن اصلا کار سختی نیست. همانطور که اگر خودتان را دوست نداشته باشید نمیتوانید فرد دیگری را دوست داشته باشید، اگر با خودتان صادق و روراست نباشید هم نمیتوانید با دیگران روراست باشید.
با جرئت و شهامت خودتان را همانطور که هستید بپذیرید و اجازه ندهید شخصیتتان مطابق با درکی که دیگران از شما دارند شکل بگیرد. صرفاً بهخاطر پذیرفته شدن توسط دیگران کاری را انجام ندهید. تظاهر نکنید فرد دیگری هستید چراکه دود این آتش فقط توی چشم خودتان میرود.
شاید برخی از دوستان و اطرافیانتان را بشناسید که حاضرند برای این که دیگران دوستشان داشته باشند کارهایی را انجام دهند که دوست ندارند و در حالت معمول انجام نمیدهند. مثلا با این که اهل الکل نیستند در مهمانیها مشروب بخورند یا وقتی خیلی گرسنه هستند لب به غذا نزنند. این آدمها باورهای خودشان، توصیههای والدینشان و عرف پذیرفته شدهی جامعه را زیر پا میگذارند تا شاید در دل کسی جا باز کنند ولی نتیجهی کارشان چیزی جز به دردسر افتادن و عذاب نیست.
تا به حال دقت کردید که وقتی کاری را انجام میدهید که خلاف شخصیت و منش واقعی شماست، اغلب دچار ناراحتی و سردرگمی میشوید؟ دلیل این حس این است که نمیدانید رضایت چه کسی را باید به دست بیاورید: خودتان یا دیگران؟!
تنها در صورتی که رفتار و اعمالتان مستقیماً تحت تأثیر باورها و شخصیت خودتان باشد، میتوانید برای خودتان به عنوان فردی مستقل احترام قائل باشید و تنها در این حالت است که دیگران نیز برای شما احترام قائل خواهند بود. چرا که شما را فردی قوی، مستقل و با باورهایی مستحکم میدانند.
تعاریف متعددی از شهامت ارائه شده ولی میتوان با اطمینان کامل گفت که داشتن شهامت نیازمند این موارد است:
جسارت و خلاقیت به شما این امکان را میدهد که شخصیت بیهمتایی بسازید که برخاسته از باورها و سلایق و دانستههای خودِ خودتان است. انجام دادن این کار نه تنها از شما انسانی موفق میسازد، بلکه افراد زیادی از این نگرش شما تأثیر خواهند پذیرفت.
برگرفته از: essentiallifeskills
بعضی آدمها هستند که همیشه جمع بزرگی از دوستان را اطراف خود دارند، عدهای هم هستند که همیشه بیرون از جمع دوستانهاند و با حسرت به آن نگاه میکنند. اگر شما یکی از این آدمهای تنها و بیگانه هستید، وقتش رسیده که از لاکتان بیرون بیایید و دوستان بیشتر و جدیدی پیدا کنید.
این ۱۰ نکته به شما برای دوستیابی کمک میکند.
هیچکس یک آدم حقهباز را دوست ندارد. اگر خودتان نباشید، در واقع این شما نیستید که دارید با کسی دوست میشوید، بلکه کسی که دارید نقشش را بازی میکنید دارد با دیگران دوست میشود. وقتی شما آنقدر با طرف مقابل صمیمی شوید که خود واقعیتان را نشان دهید، ممکن است مورد استقبال واقع نشوید، چون آدمی کاملا متفاوت با چیزی که وانمود میکردید هستید. بگذارید کسی که میخواهید با او دوست شوید خود واقعیتان را بشناسد.
حتی اگر دوستان زیادی نداشته باشید احتمالا افراد بسیاری هستند که آنها را میشناسید. با آشناها ارتباط برقرار کنید و با دوستان قدیمی که مدت زیادی است آنها را ندیدهاید تماس بگیرید. اهمیت دوستانِ دوستانتان را فراموش نکنید. ممکن است فقط از طریق ارتباط با دوستانتان و دوستان آنها، با افراد بسیار جالبی آشنا شوید. اگر از شما دعوت کردند با آنها بیرون بروید قبول کنید؛ اگر در خانه بمانید شانس آشنا شدن با افراد جدید را از دست میدهید.
هر نوع گروه آنلاین بخواهید در آن شرکت کنید را میتوانید در اینترنت پیدا کنید. خیلی از آنها گروههای محلی هستند که برای فعالیتهایی هم برنامهریزی میکنند. مثلا وبسایت لیفلت (LeafLet) فضای بسیار خوبی برای آشنا شدن با افراد جدید است. این وبسایت دارای بخشی مربوط به رویدادهایی است که میتوانید در آنها شرکت کنید. از این طریق میتوانید با افرادی که علایق و طرز فکری شبیه شما دارند آشنا شوید.
اگر هر جا میروید با دیدگاه انتقادی و قضاوتگرانه مردم را نگاه کنید، احتمالا نمیتوانید دوستان زیادی پیدا کنید. پذیرای افراد، عقاید، دیدگاهها، موقعیتها و در کل چیزهای جدید باشید. با این روش میتوانید دوستان جدید زیادی پیدا کنید.
وقتی افراد جدیدی را ملاقات میکنید دربارهی خودشان از آنها سؤال کنید. نه فقط برای این که آنها را بهتر بشناسید، بلکه علاوه بر آن با این کار به آنها نشان میدهید که زندگی آنها برایتان جالب است و آنها هم بیشتر به شما اعتماد میکنند.
تنها راه آشنا شدن با آدمهای جدید این است که اجتماعی باشید و با آنها برخورد داشته باشید. اگر نمیدانید از کجا باید شروع کنید، عضو یک گروه اجتماعی یا یک انجمن شوید. کارهای داوطلبانه انجام دهید و دورههای مختلف را بگذرانید. حتما در انجمنها عضو شوید و اگر به مهمانیها دعوت شدید حتما بروید.
اگر میخواهید دوستی داشته باشی، باید خودتان هم برای او یک دوست باشید. این یعنی وقتی دوستتان به شما نیاز دارد باید به او کمک کنید. اگر دوستتان نصف شب زنگ زد و گریهکنان به شما گفت که نامزدیاش به هم خورده، تلفن را قطع نکنید. شاید شما هم خسته باشید، ولی مطمئن باشید او حالش از شما بدتر است. اینکه او به شما زنگ زده نشان میدهد که شما را دوست خودش میداند، پس آن دوستی باشید که او انتظارش را دارد (حمایت از دیگران جزو عادات گفتاری افراد دوست داشتنی برشمرده شده است).
خیلیها بعد از مدت کوتاهی ارتباطشان را با کسانی که با آنها آشنا میشوند از دست میدهند. این روزها با اینترنت و ابزارهای اجتماعی دیگر این نگرانی وجود ندارد. حتی میتوانید دوستان قدیمیتان را پیدا کنید و دوباره با آنها ارتباط برقرار کنید.
شاید در محل کارتان گروههایی باشند که در زمینههای خاصی فعالیت دارند. مثلا ممکن است گروهی در ساعات ناهار پیادهروی یا ورزش کنند. در فعالیتهایی که در محل کارتان جریان دارد شرکت کنید تا با دوستان جدید زیادی آشنا شوید.
هر چند باید با دوستان نزدیکتان کاملا روراست باشید، اما نباید زودتر از موقع مناسب اطلاعات زیادی راجع به خودتان لو بدهید. این کار معمولا برای طرف مقابل ناخوشایند است. وقتی او هنوز شما را خوب نمیشناسد، احتمالا دلش نمیخواهد جزئیات شخصی خاصی را دربارهی شما بداند. این اطلاعات را تا رسیدن زمان مناسب با کسی در میان نگذارید.
اگر فکر میکنید به صرف باهوش بودن موفق خواهید شد، باید بگویم لازم است نیمنگاهی هم به هوش هیجانی خود داشته باشید. هوش هیجانی که آن را با نام هوشبهر هیجانی یا EQ نیز میشناسیم، شاید آنقدرها شناخته شده نباشد اما اثرات جدی بر عملکرد و زندگی افراد دارد. آدم باهوشی (مثلا با هوشبهر ۱۲۰) را تصور کنید که نه میداند خودش چه احساسی دارد و نه احساساتی که در دیگران بر میانگیزد را میشناسد، او به همین دلیل دائما درگیریهایی پیدا میکند که به کارایی و حال خوبش صدمه میزنند. در این مقاله با ۹ نشانه افرادی که هوش اجتماعی پایین دارند، آشنا میشوید.
باید بدانیم که هوش انواع مختلفی دارد، فردی که توصیف شد مثالی از کسی است که علیرغم بهرهمندی از هوشی بالا (۱۲۰)، هوش هیجانی پاییناش زندگی را به کامش تلخ کرده است. دردسرهایی که هوش هیجانی کم ایجاد میکند بیشمار است و تمام روابط اجتماعی فرد را تحت تاثیر خود قرار میدهد. اهمیتِ توجه و تلاش برای ارتقای این توانایی از جایی بیشتر نمود پیدا میکند که بدانیم متخصصین اعتقاد دارند برای کسب موفقیت نهایی در زندگی، هوش هیجانی (EQ) نسبت به هوش شناختهشده (یا همان IQ) نقش پررنگتری ایفا میکند.
اگر با کسی به مشکل برخوردهاید چون احساسات او را درک نکردهاید یا با کسی جر و بحث کردهاید چون احساسات شما را درک نکرده است این مقاله برای شماست چون احتمالا مولفههای هوش هیجانی را نادیده گرفتهاید. خبر خوش این است که این توانایی تا حد زیادی اکتسابی و قابل یادگیری است، اما قدم اول این است که بفهمیم کجای مسیر هوش هیجانی ایستادهایم؟ شاید نیاز به تلاش بیشتری در این مورد داریم تا زندگی بهتری داشته باشیم.
به رابطههایتان نگاهی بیاندازید، اینکه ما با دیگران چگونه مراوده میکنیم تا حدود زیادی وابسته به هوش هیجانی ما است. ممکن است این همکار، کارفرما، دوست، اعضای خانواده یا آشنایان شما باشند که با هوش هیجانی پایین دست و پنجه نرم میکنند، در این حالت آنها موقعیتهای اجتماعی را برای خودشان و شما سخت و پرتنش میکنند. در اینجا به برخی نشانههای کلاسیک هوش هیجانیِ پایین اشاره میکنیم:
احتمالا آدمی را میشناسید که دائما از یک مشاجره به مشاجرهی بعدی در حرکت است. اطرافیان چنین فردی و حتی غریبهها دائما خود را گرفتار جنگ لفظی با او مییابند. این افراد به این دلیل که متوجه احساسات دیگران نیستند، اغلب درگیر مشاجراتی میشوند که در آن ملاحظهی احساسات دیگران را نمیکنند.
افراد دارای هوش هیجانی پایین اغلب نسبت به احساسات دیگران بیتفاوتاند. این افراد متوجه نیستند که همسرشان از آنها عصبانی است یا همکارشان در موقعیتِ برانگیختگی و عصبانیت قرار دارد. البته این ندانستن به همین جا ختم نمیشود، چنین فردی از اینکه دیگران انتظار دارند احساساتشان درک و فهمیده شود خیلی ناراحت میشود. به طور کلی احساسات چیزی است که آدمهای با هوش هیجانی پایین را آتشی میکند.
این افراد موقعیتشناسیِ احساسی ندارند، برای مثال ممکن است در یک مجلس ختم یا بلافاصله بعد از یک اتفاق غمانگیز خوشمزهبازیشان گل کند و برایتان جوک تعریف کنند. اگر هم کسی به رفتار نامناسب آنها اعتراضی کند، آنها فکر میکنند چقدر این آدمها لوس و بیجنبهاند. چنین افرادی در درک احساسات دیگران ضعف دارند بنابراین جای تعجب نیست که چرا نمیتوانند حال و هوای احساسیِ هر موقعیت را درک کند.
این افراد اعتقاد راسخی دارند که حق با آنهاست، از این جایگاه با تمام توان دفاع میکنند و از شنیدن حرفهایی که دیگران برای گفتن دارند امتناع میورزند. این اتفاق به خصوص در مواقعی رخ میدهد که دیگران میخواهند به چنین شخصی بفهمانند که تا چه حد در درک احساسات دیگران ضعف دارد. آنها اغلب نسبت به احساسات دیگران بدبین و به شدت انتقادگر هستند.
افراد دارای هوش هیجانی پایین نسبت به مشکلاتی که در اثر احساساتشان ممکن است به وجود آورند آگاهی کمی دارند. زمانی که کارها خوب پیش نمیرود اولین واکنش آنها انداختن تقصیرها به گردن شخصی دیگر است. آنها اغلب شرایط موجود در یک موقعیت یا رفتارِ دیگران را مسبب رفتارشان قلمداد میکنند؛ ممکن است بگویند که با توجه به شرایط انتخاب دیگری نداشتهاند و دیگران اصلا متوجه شرایط آنها نیستند. تمایل آنها به شانه خالی کردن از مسئولیت اغلب از آنها آدمهایی تلخ میسازد که خود را قربانی فرض میکنند.
برای این افراد مدیریت کردن احساسات قوی، چه برای خودشان باشد چه دیگری، کار دشواری است. واکنش این افراد در برخورد با فوران احساسات از هر نوعی، فرار از آن موقعیت خاص است تا مجبور نباشند با این احساسات روبهرو شوند. کار متداول دیگری که این افراد انجام میدهند، پنهان کردن احساساتشان از دیگران است.
توانایی تنظیم احساسات یکی از پنج مولفهی حیاتی هوش هیجانی است. افراد دارای هوش هیجانی پایین در فهمیدن و کنترل احساس خود با مشکل مواجهاند. آنها ممکن است دچار انفجارهای غیرمنتظرهی احساسی شوند که به نظر غیرقابل کنترل و غلو شده میرسند.
این افراد به دلیل اینکه در روابطشان آزارنده و بیاحساس ظاهر میشوند، در نگه داشتن روابط دوستانه با مشکل مواجهاند. دوستیهای صمیمی نیاز به بده و بستان احساسی متقابل، در میان گذاشتن عواطف، همدردی و حمایت احساسی دارد که همگی مواردی هستند که فردی با هوش هیجانی پایین در آنها دچار ضعف است.
به این دلیل که چنین افرادی درک چندانی از احساسات دیگران ندارند از همحسی با دیگران نیز عاجزند و نمیتوانند خود را جای دیگران بگذارند.
به خاطر داشته باشید هوش هیجانی پایین میتواند مشکلات پیچیدهای را در خانواده، مدرسه و محل کار برای فرد ایجاد کند. اگر فکر میکنید در این زمینه نیاز به مطالعهی بیشتر دارید مقالات ما را دنبال کنید، در آینده باز هم دربارهی هوش هیجانی خواهیم نوشت.
برگرفته از: Verywell
افسردگی یکی از شایعترین بیماریها در کشور ماست و آمار رسمی حکایت از شیوع ۱۸ درصدی این بیماری در بین مردم کشور ما دارد. افسردگی همچنین چهارمین بیماری شایع در کشور است.
مصرف خودسرانهی داروهای ضدافسردگی میتواند عوارض بسیار خطرناکی داشته باشد. با توجه به آنکه استفادهی خودسرانهی دارو در کشور ما بسیار بالا است، توجه به راهکارهایی برای کنترل افسردگی بدون نیاز به دارو اهمیت زیادی پیدا میکند. ما در این مقاله، ۱۱ راهکار کنترل و درمان افسردگی بدون دارو را توضیح میدهیم. مؤثربودن تمامی این ۱۱ راهکار برای کنترل و درمان افسردگی از نظر علمی و پزشکی تأیید شده است.
حتما بخوانید:
درمان افسردگی با داروهای گیاهی
۵ روش موثر درمان افسردگی: افسردگی چه مدت طول میکشد؟
درمان افسردگی به روش انسانهای اولیه
۱. به روانشناس مراجعه کنید
از احساسات و بیماری خود شرمنده نباشید. افسردگی بسیار شایع است. صحبت و مراجعه به یک متخصص روانشناسی میتواند به شما کمک بسیار زیادی بکند. در صورتی که به درمان جدیتری برای افسردگی نیاز داشته باشید، مشاور در این زمینه شما را راهنمایی میکند. صحبت دربارهی افسردگی با یک متخصص روانشناسی میتواند بهسرعت باعث آگاهی بیشتر شما نسبت به بیماری و احساساتتان و همچنین متعادلتر شدن شدت آنها بشود. افسردگی باعث میشود تا شما همهچیز را در زندگی مبهم و سیاه ببینید. مشاور به شما کمک میکند که چنین دیدگاه غیرواقعی و غیرمنطقی را از بین ببرید.
۲. ورزش کنید
ورزش در طبیعت شدت افسردگی شما را متعادل تر میکند - درمان افسردگی بدون دارو
فواید ورزش تنها مربوط به سلامت جسمانی نیست، شاید دربارهی تأثیر ورزش بر افسردگی چیزهایی شنیده باشید. در اروپا، پزشکان برای بیماران افسرده ورزش تجویز میکنند. بهترین شیوهی ورزش، پیادهروی و دوندگی در طبیعت است. پیادهروی در طبیعت به ذهن و بدن شما آرامش هدیه میکند و باعث میشود که شدت احساسات منفی شما کمتر بشوند. از طرفی با ورزش و پیادهروی در طبیعت، متوجه میشوید که طبیعت هم مانند ما انسانها مدام تغییر میکند. طبیعت هم، زمانی سرشار از شادی و جنبوجوش است و زمانی به خواب زمستانی فرو میرود. در صورتی که روح و جسم خود را با طبیعت هماهنگ کنید، احساس بهتری خواهید داشت.
۳. حمام آفتاب بگیرید
اجازه دهید که خورشید پوست شما را گرم کند. تا چند سال پیش تجویز قرصهای ویتامین D برای درمان افسردگی و مشکلات دیگر رفتاری رایج بود. تحقیقات جدید نشان داد که مصرف این قرصها تأثیر درمانی ندارد. در عوض، تحقیقات زیادی نشان داده است که مصرف غذاهای سالم دریایی و دارای ویتامین D مانند ماهی قزلآلا احتمال ابتلا به افسردگی را کمتر میکند. به همین دلیل بهتر است مصرف قرصهای ویتامین D را قطع کنید و کمی حمام آفتاب بگیرید و از راههای طبیعی ویتامینهای موردنیاز بدن خود را تأمین کنید.
۴. کتاب بخوانید
تحقیقات نشان داده است که خواندن کتابهای خود یاری علمی میتواند شدت بیماری افسردگی را بسیار کمتر کند. - درمان افسردگی بدون دارو
تحقیقات نشان داده است که خواندن کتابهای خودیاری علمی میتواند شدت بیماری افسردگی را بسیار کمتر کند. در این زمینه کتابهای بسیار مناسبی به زبان فارسی ترجمه شده است. ما پیشنهاد میکنیم کتاب «درمان نگرانی» نوشتهی دکتر رابرت لیهی و یا کتاب «با رفتاردرمانی عقلانی هیجانی (REBT) زندگی چندان هم بد نیست» نوشتهی دکتر اد ناتینگهام را مطالعه کنید.
۵. برای درمان افسردگی تغذیهی مناسب داشته باشید
ماهی قزل آلا، گردو و شکلات سیاه در بهبود علائم افسردگی مفید هستند. - درمان افسردگی بدون دارو
مصرف غذاهای ناسالم مانند فست فود و تنقلات و همچنین پرخوری میتوانند علائم افسردگی را تشدید کنند و حتی جزو عوامل افسردگی باشند. هر زمانی که به خوردن غذاهای ناسالم عادت کنید، احساس بدی را تجربه خواهید کرد و هرقدر بیشتر به مصرف غذاهای ناسالم عادت کنید، ترک آنها سختتر خواهد بود. میوه و سبزیجات بیشتری مصرف کنید، همچنین ماهی قزلآلا، گردو و شکلات تلخ در بهبود علائم افسردگی مفید هستند.
۶. مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر را بهسرعت متوقف کنید
مصرف مشروبات الکلی و یا مواد مخدر در مدت کوتاهی به شما احساس سرخوشی میدهد اما پس از آن بهشدت وضعیت روحی شما را بدتر میکند. مشروبات الکلی و مواد مخدر وضعیت روانی شما را شدیداً وخیم میکنند؛ به همین علت باید سریعتر مصرف آنها را قطع کنید.
۷. خودتان را دوست داشته باشید
بیش از هر چیز باید عاشق خودتان باشید. یاد بگیرید خودتان را دوست داشته باشید و خودتان را با همهی عیبها و مشکلاتتان بپذیرید. به وضعیت ظاهری خودتان رسیدگی کنید، حمام کنید، خواب مناسب داشته باشید، به خودتان عطر بزنید و زمان بیشتری را به خودتان اختصاص دهید. افکار منفی و غیرواقعی که اعتماد به نفس شما را از بین میبرند متوقف کنید.
۸. بخندید
تحقیقات مختلف نشان داده است که خنده باعث میشود شما احساس بهتری را تجربه کنید و به درمان افسردگی کمک میکند. شما میتوانید فیلمها و سریالهای کمدی را نگاه کنید. این سریالها و فیلمها حتی اگر شما را خیلی هم نخندانند باعث میشوند که شرایط زندگی را خیلی جدی نگیرید.
۹. خلاقیت بهخرج دهید
افکار و احساسات خود را بنویسید. نقاشی کنید و یا یکی از هنرهای مورد علاقهتان را یاد بگیرید. میتوانید لحظاتی را با گیاهان سپری و حتی باغبانی کنید. مطالعات نشان داده است که کار با گیاهان و باغبانی میتواند حتی بیشتر از داروهای ضدافسردگی در کاهش علائم این بیماری مؤثر باشد. پس خلاقیت به خرج بدهید و کارهای مختلف را امتحان کنید. در حین تمامی کارهایی که انجام میدهید، به موسیقی خوب گوش دهید. تحقیقات مختلف نشان داده است که گوشدادن به موسیقی خوب، احساسات مثبتی را به شما هدیه میکند و شدت افسردگی شما را کمتر میکند.
۱۰. رؤیابین باشید
هیچگاه دست از رؤیا پردازی دست برندارید - درمان افسردگی بدون دارو
هنگامی که بچه بودیم مدام رؤیای زندگی مناسب خود را در آینده میدیدیم و این رؤیاها به ما احساسات بهتری هدیه میکردند. هنگامی که دچار افسردگی هستیم، از رؤیاپردازی دوری میکنیم. شاید نیاز دارید که رؤیاهایی واقعیتر را در ذهنتان پرورش دهید اما هیچگاه از رؤیاپردازی دست برندارید. این رؤیاها میتوانند ارادهی شما را برای داشتن زندگی با احساس بهتر افزایش دهند.
۱۱. شجاعت تغییرکردن داشته باشید
راه اصلی درمان افسردگی این است که شما قدرت و شجاعت پذیرش سیاهترین افکار و احساساتتان را داشته باشید و زندگی خود را با وجود آنها تغییر دهید. همهی تبعات افسردگی منفی نیستند، افسردگی میتواند به شما نگاه واقعیتری نسبت به زندگی بدهد و اتفاقاتی که در حالت عادی امکان مشاهدهی آنها نیست از طریق افسردگی به چشم میآیند. اما تغییر احساسات و تغییر زندگی در زمان افسردگی به شجاعت نیاز دارد و شما باید قدرت و اراده تغییر احساسات و رفتار خود را داشته باشید.
در پایان بهیاد داشته باشید که شاید در دوران افسردگی همهچیز تغییرناپذیر بهنظر بیاید و احساس کنید که هیچگاه احساس بهتری را تجربه نخواهید کرد اما زیباترین رنگینکمانها پس از شدیدترین طوفانها بهوجود میآیند.
سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) چندین دارو را برای درمان افسردگی تأیید کرده است. اگر به افسردگی دچار هستید ولی قصد استفاده از این داروها را ندارید، انتخابهای دیگری هم پیش روی شما هستند. برخی افراد به گیاهان دارویی و درمانهای طبیعی پناه میبرند تا از علائم این بیماری خلاص شوند. خیلی از این درمانها قرنهاست بهعنوان درمان ثانویه یا درمان خانگی استفاده میشوند. خیلی از گیاهان دارویی بهعنوان بهبوددهندههای خُلق شناخته شدهاند. افرادی که دائما احساس ناراحتی و ناامیدی میکنند میتوانند از این دارو استفاده کنند. تحقیقاتی برای اثبات تأثیرات گیاهان دارویی در درمان افسردگی انجام شدهاند. این مقاله را بخوانید تا با درمان افسردگی با داروهای گیاهی آشنا شوید.
حتما بخوانید:
اگر افسردگی یا اضطراب دارید این خوراکیها را نخورید
افسردگی فصلی چیست و چگونه درمان میشود؟
جلوگیری از افسردگی با ۵ راهکار طبیعی و بدون استفاده از دارو
۱. مخمر سَنت جان
گیاه مخمر سنت جان در اروپا، غرب آسیا و شمال آفریقا یافت میشود. این گیاه در ایران با نامهای علف چای یا گل راعی شناخته میشود. اروپاییها معمولا از این گیاه برای درمان افسردگی استفاده میکنند. متاسفانه FDA هنوز این دارو را برای درمان افسردگی تأیید نکرده است.
استفاده از مخمر سنت جان باعث افزایش سرتونین در بدن میشود. سرتونین مادهای است که در مغز ترشح میشود. این ماده باعث خوشحالی شما میشود. افراد مبتلا به افسردگی سرتونین کمی دارند. چندین داروی ضدافسردگی هم هستند که همین عملکرد را دارند.
درمان افسردگی با مخمر سنت جان - درمان افسردگی با داروهای گیاهی
طبق یافتههای مؤسسه ملی سلامت (NIH) مخمر سنت جان به انواع خفیف افسردگی کمک میکند. ولی تأثیرات آن هنوز بهصورت قطعی تأیید نشدهاند. در سال ۲۰۰۸، محققان ۲۸ آزمایش را روی تأثیر مخمر سنت جان بررسی کردند. آنها مخمر سنت جان را با داروهای شیمیایی مؤثر در درمان افسردگی خفیف مقایسه کردند و به این نتیجه رسیدند مخمر سنت جان همان تأثیر را با عوارض جانبی کمتر دارد. از طرف دیگر، مرکز ملی داروهای تکمیلی و جایگزین در NIH دو تحقیق جداگانه انجام داد که این گیاه هیچ تأثیری روی درمان افسردگی نداشت.
باید توجه داشته باشید که مخمر سنت جان با خیلی از داروها سازگاری ندارد. مخصوصا داروهایی که خون را رقیق میکنند، ضدبارداری هستند یا برای شیمیدرمانی استفاده میشوند. بنابراین قبل از استفاده از این دارو حتما با پزشک خود م کنید.
۲. اسیدهای چرب امگا ۳
اسیدهای چرب امگا ۳ نوعی از چربی سالم هستند که در انواع ماهی مانند سالمون، قزلآلا و ساردین وجود دارند. آنها را میتوان به صورت دارو هم پیدا کرد. این اسیدهای چرب معمولا با نام کپسول روغن ماهی فروخته میشوند. محققان کلینیک مِیو (Mayo) به این نتیجه رسیدند افرادی که مواد مغزی موجود در روغن ماهی را در بدن خود ندارند، بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی هستند. پس بهتر است هر دو نوع اسید چرب، DHA و EPA را در بدن خود افزایش دهید.
خوردن کپسولهای روغن ماهی یکی از راههای افزایش اسیدهای چرب امگا ۳ در بدن است. ولی علاوهبر آن میتوانید ماهی را هم در رژیم غذایی خود بگنجانید. اگر در هفته ۳ بار ماهی بخورید، دیگر نیازی به خوردن کپسولهای روغن ماهی ندارید.
بهخاطر داشته باشید که برخی ماهیها مقدار زیادی سرب دارند. ماهیهایی مانند شمشیرماهی، تاجماهی، شاهماهی ماکارل و ه شامل این گروه هستند. از خوردن این ماهیها صرف نظر کنید. بهجای آن به سراغ تن ماهی، سالمون، قزلآلای آب آزاد، و ساردین بروید که سرب کمتری دارند.
۳. زعفران
درمان افسردگی با زعفران - درمان افسردگی با داروهای گیاهی
زعفران ادویهای است که از بخش خشک گیاه کرو بهدست میآید. این گل از خانوادهی آیریس است. تحقیقی منتشرشده در مجلهی درمانهای جایگزین به همین مسئله میپردازد. طبق این تحقیق استفاده از کُلاله زعفران (در انتهای برچه، بخش میلهمانند گل) تأثیر مثبتی در درمان افسردگی خفیف تا متوسط دارد.
۴. داروی کمکی SAM-e
SAM-e مخفف اس-آدنوزیلمتیونین است. این داروی کمکی طوری طراحی شده که مانند مواد شیمیایی شادیآفرین طبیعی بدن عمل کند. طبق گزارش کلینیک میو، در آمریکا SAM-e یک مکمل غذایی است. FDA آن را بهعنوان دارو قبول نمیکند.
از این دارو نباید به همراه داروهای ضدافسردگی استفاده کنید. استفاده زیاد ممکن است موجب معدهدرد و یبوست شود.
۵. فولات
ممکن است ارتباطی بین اسید فولیک پایین و تأثیر داروهای دیگر ضدافسردگی وجود داشته باشد. تحقیقات نشان دادهاند که استفاده از ۵۰۰ میکروگرم اسید فولیک تأثیر داروهای ضدافسردگی را افزایش میدهد.
یکی از روشهای افزایش فولات این است که هر روز از غذاهای دارای فولات استفاده کنید. این غذاها شامل لوبیا، عدس، غلات صبحانهی غنیشده، سبزیجات با برگهای تیره، تخمهی آفتابگرادان و آووکادو میشوند.
۶. روی
«روی» هم یکی از مواد غذایی است که بر عملکردهای ذهنی مانند یادگیری و رفتار تأثیر دارد. تحقیقی در مجلهی روانشناسی زیستی نشان میدهد که کمبود روی در خون باعث افسردگی میشود.
مجلهی عصبشناسی تغذیه میگوید استفادهی روزانه از قرصهای ۲۵ میلیگرمی روی برای ۱۲ هفته میتواند علائم افسردگی را کاهش دهد. استفاه از قرص روی میتواند مقدار اسیدهای چرب امگا ۳ موجود در بدن را هم افزایش دهد.
داروهای گیاهی که تأثیر آنها روی افسردگی هنوز اثبات نشده
فروشگاههای مواد غذایی سالم ممکن است مکملهای غذایی و داروهای گیاهی را برای بهبود افسردگی عرضه کنند. اما گزارشی منتشرشده در مجلهی پیشرفتهای BJPsych میگوید که تأثیر این داروها در درمان افسردگی هنوز اثبات نشده است. این داروها شامل این موارد میشوند:
زاالک خارتیز (زاالک)؛
شقایق کالیفرنیا؛
کهندار؛
اسطوخدوس انگلیسی (اسطوخدوس)؛
بابونهی آلمانی (بابونه)؛
فرنجمشک (بادرنجبویه)؛
پیچ ساعتی (ممپیپ، گل ساعتی بنفش)؛
کاوا؛
سنبلالطیب (والرین).
اگر میخواهید از یکی از اینها یا سایر گیاهان دارویی استفاده کنید، حتما اول با دکتر خود م کنید. باید مطمئن شوید که با داروهای دیگری که استفاده میکنید، تداخل ندارند.
همچنین باید بدانید که FDA هیچ نظارتی روی گیاهان دارویی یا مکملهای غذایی ندارد. بنابراین ممکن است این مواد از کیفیت یا خلوص خوبی برخوردار نباشند. همیشه این مواد را از محل مطمئنی تهیه کنید.
اگرچه برخی از این مواد غذایی و گیاهان دارویی در درمان افسردگی مؤثر بودهاند، ولی در صورت ابتلا به افسردگی شدید نباید از آنها بهعنوان درمان قطعی استفاده کنید. افسردگی میتواند مشکلی خیلی جدی باشد. با پزشک خود همکاری کنید تا بتوانید بهترین درمان مؤثر را پیدا کنید.
احتمالا شما هم چیزهایی دربارهی تاثیر ورزش بر افسردگی شنیدهاید. مطالعاتی که در این زمینه انجام شده است نشان میدهد افرادی که تمرینات ورزشی منظمی را دنبال میکنند، خلق و خویشان به طرز قابل ملاحظهای بهتر است و کمتر افسرده میشوند. این افراد اگر هم دچار افسردگی شوند، میزان افسردگیشان خفیفتر خواهد بود. یکی از نتایج روانی فعالیتهای بدنی منظم، بهبود عزت نفس است. وقتی ورزش میکنید، بدنتان اندورفین آزاد میکند و فعل و انفعالات اندورفین با گیرندههای مغز، احساس درد را کاهش میدهد. اندورفین حس مثبتی شبیه به تاثیر مرفین روی بدن از خود به جا میگذارد، به یاد بیاورید بعد از دویدن یا تمرینات ورزشی چه احساسی را تجربه کرده بودید، این همان حسی است که به آن نشاط یا سرخوشی هم میگویند و با نگاه مثبت و پرانرژی به زندگی همراه است.
با این نوشته همراه باشید؛ میخواهیم دربارهی تاثیر ورزش بر افسردگی مطالب بیشتری را با هم مرور کنیم.
حتما بخوانید: فواید ورزش برای سلامتی؛ چرا از همین امروز باید ورزش کردن را شروع کنیم؟
تاثیر ورزش بر افسردگی
همانطور که گفتیم اندورفین عملکردی مشابه مرفین دارد یعنی نوعی مسکن است و میتواند کاهشدهندهی درد باشد. از طرفی به عنوان یک آرامبخش هم شناخته میشود. این ماده در مغز، نخاع و بسیاری از نقاط دیگر بدن در پاسخ به مواد شیمیایی مغز که انتقالدهندههای عصبی گفته میشوند، آزاد میشود. نورونهای گیرندهی اندورفین، به انتقالدهندههایی که مرتبط با برخی از داروهای ضددرد هستند، میچسبند؛ اما برخلاف مرفین، خوشبختانه فعال شدن این گیرندههای اندورفین به وابستگی بیمار به دارو یا مواد مخدر منجر نمیشود.
به طور کلی ورزش منظم نتایجی مثل: کاهش استرس، رهایی از اضطراب و افسردگی، افزایش اعتماد به نفس و بهبود خواب را در بردارد. البته ورزش فواید درمانی دیگری هم دارد از جمله:
تقویت عملکرد قلب؛
افزایش سطح انرژی؛
کاهش فشارخون؛
بهبود تودهی عضلانی و قدرت بدنی؛
تقویت و استحکام استخوانها؛
کاهش تودههای چربی؛
تناسب اندام و ایجاد ظاهری زیبا.
با توجه به نتایجی که میتوانیم از ورزش منظم بهدست بیاوریم، شاید این سؤال در ذهنتان مطرح شود که آیا ورزش میتواند درمان مناسبی برای افسردگی بالینی باشد؟
همانطور که میدانید افسردگی یک بیماری با درجات مختلف است و معمولا افسردگی بالینی نسبت به انواع دیگر افسردگی، شدیدتر است و پروسهی درمانی آن با رواندرمانی و تجویز دارو همراه است. تحقیقات نشان میدهند ورزش در درمان افسردگیهای خفیف تا متوسط نقش مؤثرتری دارد.
حتما بخوانید: افسردگی چیست؛ ۹ نشانه و ۶ عامل این بیماری شایع
کدام ورزشها برای افسردگی مناسبترند؟
تاثیر ورزش بر افسردگی - ورزش های مناسب برای افسردگی
مشخص است که هر نوع ورزشی به درمان افسردگی کمک میکند. اما اگر قرار باشد چند نوع فعالیت بدنی مشخص را به شما معرفی کنم، باید بگویم فعالیتهای بدنی متوسطی هستند که تأثیرات قابل ملاحظهای در بهبود افسردگی دارند. کارهایی مثل:
دوچرخهسواری؛
رقص؛
باغبانی؛
گلف؛
کارهای خانه، مخصوصا جاروکردن، گردگیری و رفت و روب؛
دویدن آرام؛
شنا کردن؛
پیادهروی؛
کارهای مربوط به محوطهی خانه مثل چمنزنی یا تمیز کردن حیاط؛
ورزش هوازی؛
یوگا.
از آنجایی که مبتلایان به افسردگی به حمایت اجتماعی بیشتری نیاز دارند، بنابراین شرکت در کلاسهای ورزشی مختلف میتواند ابعاد دیگری از تاثیر ورزش بر افسردگی را نمایان کند. البته میتوانیم با یک دوست نزدیک یا با شریک زندگیمان ورزش کنیم، اما مهم این است که بتوانیم با جامعه، افراد آن و آنچه بیرون از ماست یک ارتباط مؤثر برقرار کنیم. به همین دلیل با شرکت در باشگاههای ورزشی، تاثیر ورزش بر افسردگی چند برابر میشود، اعتماد به نفسمان افزایش مییابد، احساس آرامش خواهیم کرد و این خیلی مهم است که بدانیم اطرافیانمان پشتیبان ما هستند و دوست دارند به ما کمک کنند.
حالا که قرار است تاثیر ورزش بر افسردگی را جدی بگیریم و ورزش را برای بهبود افسردگی انتخاب کنیم، شاید این سؤال برایتان پیش بیاید: بهتر نیست پیش از شروع تمرینات با یک پزشک م کنیم؟
خیلی از مردم برای م دربارهی فعالیت در یک رشتهی ورزشی به سراغ پزشکشان نمیروند؛ اما اگر شما اهل ورزش مداوم نبوده و نیستید و البته بالای ۵۰ سال هم سن دارید یا خدای نکرده دچار بیماریهای قلبی یا دیابت و… هستید، توصیه میکنیم قبل از شروع برنامههای ورزشیتان با پزشک خود م کنید.
چطور تصمیم بگیریم که کدام ورزش مناسبتر است؟
برای آنکه بتوانید بهترین و مناسبترین تمرینات بدنی را برای بهبود افسردگی انتخاب کرده و برنامهی ورزشی مؤثرتری تنظیم کنید، پیشنهاد میکنم این سؤالات را از خودتان بپرسید:
از چه نوع فعالیت فیزیکی لذت میبرم؟
به ورزشهای گروهی علاقه دارم یا ترجیح میدهم تمرینات انفرادی داشته باشم؟
آیا شرایط فیزیکی خاصی دارم که برایم در انتخاب تمرینات بدنی محدودیت ایجاد کند؟
چه نوع برنامهی ورزشی با برنامههای روزمرهی زندگی من تناسب بیشتری دارد؟
به دنبال چه اهدافی هستم؟ (با ورزش وزن کم کنم، عضلاتم را تقویت کنم، انعطافپذیری بدنم را بالا ببرم یا میخواهم خلقوخوی بهتری داشته باشم)
چه برنامهی زمانی ورزشی برای بهبود افسردگی مناسبتر است؟
سعی کنید، سه بار در هفته و هر بار حداقل ۲۰ تا ۳۰ دقیقه ورزش کنید. مطالعات نشان میدهد اگر تعداد دفعات تمرین را به ۴ تا ۵ بار در هفته افزایش دهید، بهتر است. اگر تازه شروع به ورزش کردهاید، سعی کنید زیاد به خودتان فشار نیاورید و ورزشهای سنگین انجام ندهید. بهتر است با ۲۰ دقیقه شروع کنید و به مرور این زمان را تا ۳۰ دقیقه افزایش دهید.
حتما بخوانید: ۸ نشانه افسردگی که نباید نادیده گرفت
نکاتی که در شروع تمرینات ورزشی باید به آن توجه کنید
تاثیر ورزش بر افسردگی - نکاتی که در شروع تمرینات ورزشی باید به آن توجه کنید
هنگامی که برای اولین بار شروع به ورزش میکنید، طوری برنامهریزی کنید که از پس آن بربیایید و با برنامهتان احساس راحتی کنید. به مرور زمان میتوانید ورزشهای متنوع دیگری را هم امتحان کنید.
ورزشی را انتخاب کنید که از آن لذت ببرید. ورزش باید مفرح باشد.
سعی کنید هر روز ورزش کنید. برنامهی ورزشیتان را در تقویم خود ذخیره کنید تا حتما سر ساعت به شما یادآوری شود.
تنوع در زندگی لازم است. پس تمرینات ورزشی را طوری انتخاب و برنامهریزی کنید که خسته نشوید یا حوصلهتان سر نرود. بررسی کنید که در محل زندگیتان چه امکانات و باشگاههای ورزشی مناسبی وجود دارد.
یادتان باشد دلیلی ندارد ورزش ورشکستتان کند! مگر اینکه ورزشکار حرفهای باشید و مجبور باشید پول زیادی به ورزش اختصاص دهید. پس سراغ حق عضویتهای سرسامآور باشگاههای ورزشی یا خریدن تجهیزات ورزشی گرانقیمت نروید.
بچسبید به ورزش! اگر همیشه و با یک برنامهریزی منظم ورزش کنید، بعد از مدتی ورزش بخشی از زندگیتان خواهد شد و افسردگی را هم به مقدار قابل توجهی دور خواهد کرد.
حتما بخوانید: درمان افسردگی به روش انسانهای اولیه
اما اگر هنگام ورزش «درد» داشتید چه؟
هرگز درد را نادیده نگیرید. اگر با وجود احساس درد باز هم به تمریناتتان ادامه بدهید، ممکن است دچار استرس شوید که این خودش به افسردگی دامن میزند، از طرفی ممکن است به مفاصل و عضلاتتان هم آسیب بزنید.
اگر چند ساعت بعد از انجام تمرینات ورزشی باز هم احساس درد داشتید، احتمالا خیلی به خودتان فشار آوردهاید طوری که توانتان را از دست دادهاید و باید میزان فعالیت خود را کمتر کنید. اگر باز هم درد ادامه داشت یا شدیدتر شد، یا اگر احساس کردید که مصدوم شدهاید، بهتر است حتما به پزشک مراجعه کنید.
اگر توانایی انجام تمرینات ورزشی منظم را ندارید یا آمادگی جسمانیتان مناسب نیست، میتوانید گزینههای دیگری را برای بهبود خلق وخویتان امتحان کنید. مطالعات نشان میدهند مدیتیشن و ماساژ درمانی هم باعث ترشح اندورفین و افزایش آرامش میشوند و میتوانند به بهبود خلقوخو در افراد کمک کنند.
حتی باانگیزهترین و جاهطلبترین افراد هم گاهی برای رسیدن به اهداف خود به مشکل برمیخورند و بیحوصله میشوند. خبر خوب این است که در اغلب اوقات خودمان میتوانیم علت رکودمان را بفهمیم. خبر خوب بعدی اینکه راههایی هم برای خلاص شدن از شر رکود و برای ایجاد انگیزه وجود دارد. در اینجا شش راه برای ایجاد انگیزه به شما معرفی میکنیم.
۱. علت رکودتان را پیدا کنید
انگیزه
علل بروز رکود در زندگی شما ممکن است یکی از موارد زیر باشد:
از انجام کاری که میدانید مجبور به انجام آن هستید، میترسید. انجام این کار را به تعویق میاندازید چون در حقیقت از آن کار خوشتان نمیآید.
خستهاید. جای غذای خوب، خواب کافی و ورزش در زندگی شما خالی است یا اینکه بیمار هستید و حال و روز درست و حسابی ندارید.
اعتماد به نفس شما پایین است. میترسید از منطقهی آسایش خود خارج شوید و خود را به چالش بکشید.
وسط انجام یک پروژه هستید. از آن پروژههایی که اول برای انجاماش هیجان داشتهاید، ولی حالا که به سختترین قسمت، یعنی میانهی پروژه رسیدهاید، هیجان خود را از دست دادهاید و هنوز تا رسیدن به ته پروژه راه زیادی در پیش دارید.
حتما بخوانید: ۱۳ عادت بدی که بهرهوری را پایین میآورد
۲. وقتی از انجام کاری میترسید، طوری برنامهریزی کنید که نتوانید از زیر انجام دادنش در بروید
سلامت
مثلا فرض کنید که تصمیم میگیرید صبحها ورزش کنید. برای اینکه بتوانید بر نفس امّارهی خود غلبه کنید، لباسهای ورزش را کنار تختخوابتان بگذارید تا صبح کلهی سحر که بیدار شدید، با لباسها چشم در چشم شوید. برای محکمکاری، با دوستان خود قرار بگذارید تا در باشگاه همدیگر را ببینید. دوستی با یک آدم مسئولیتپذیر انگیزهی رسیدن به موفقیت را در شما بالا میبرد.
برای تهیه کتاب «مدیریت زمان به روش اساتید هاروارد» کلیک کنید
۳. وقتی خستهاید، مواظب سلامتی خود باشید
توانایی
بعضی روزها، به خود استراحت بدهید. بعضی روزها ورزش کنید. بعضی روزها هم فقط با فاصله گرفتن از فضای کار و کمی هواخوری، حالتان بهتر میشود. ببینید اخیرا عادتهای شما به چه صورتی بوده است. آیا استراحت کافی داشتهاید؟ غذاها و نوشیدنیهای سالم مصرف کردهاید؟ به تازگی مبتلا به بیماری خاصی شدهاید که باعث شود احساس کسالت کنید؟ دقت کنید که در این مدت اخیر چطور از بدن خود مراقبت کردهاید؛ توجه به حفظ سلامتی میتواند در عبور از رکود و ایجاد انگیزه به شما کمک کند.
حتما بخوانید: ۲۷ نکته علمی در مورد سلامتی
۴. هر وقت احساس کمبود اعتماد به نفس کردید، به این فکر کنید که چرا به تواناییهای خود شک دارید.
آیا با افکار منفی دست به یقه هستید؟ یک اتفاق یا اظهار نظر منفی به تازگی زندگی را برایتان زهرمار کرده است؟ خودتان را با بقیهی آدمها مقایسه میکنید؟ وقتی افکار منفی از سر و کول مغزتان بالا میروند، پیش خودتان از خودتان تعریف و تمجید کنید یا کمی به خودتان استراحت بدهید و سعی کنید از زندگی لذت ببرید.
حتما بخوانید: فیلم آموزشی : ۳ روش برای افزایش اعتماد به نفس
۵. وقتی به میانهی راه رسیدید، ثابت قدم بمانید
ناحیه آسودگی
وقتی برنامهریزی میکنید که به هدفی معین دست پیدا کنید، معمولا اول راه حفظ انگیزه و حرکت رو به جلو کار سادهای است. در ابتدای راه، وقتی به نتایج نهایی کار فکر میکنید و شور و شوق و افکار مثبت به ذهنتان میآیند. در انتهای راه هم حفظ انگیزه کار بسیار آسانی است. وقتی به انتهای راه نزدیک میشوید، دیدن نقطهی پایان شما را هیجانزده میکند و باعث حرکت رو به جلو میگردد.
به نظر من، میانهی راه سختترین قسمت راه است. در میانهی راه، اگرچه هیجان اولیه از بین رفته است، اما هنوز برای رسیدن به هدف نهایی راه زیادی باید رفت. تازه در میانهی راه است که شما میفهمید برای اتمام راه چقدر زحمت و زمان نیاز دارید. در این وضعیت، ناامید میشوید و گاه و بیگاه برای خارج شدن از ناحیهآسودگی و حرکت رو به جلو به مشکل برمیخورید.
در میانهی راه، به این فکر کنید که از اول اصلا چرا وارد این راه شدید؟ علل شخصی، منطقی و مهمی که باعث شدند بخواهید به این هدف برسید چه بودند؟ اغلب به یاد آوردن همین «چراها» به ما کمک میکنند وقتی دچار رخوت میشویم بار دیگر انگیزه پیدا کنیم.
در این حال، به این حرف کنفُسیوس، فیلسوف چینی، فکر کنید: «مهم نیست چقدر کند حرکت میکنید، مهم این است که از حرکت کردن باز نایستید.» وقتی به میانهی راه رسیدید به حرکت رو به جلو ادامه دهید. خودتان را متعهد کنید که در روز برای رسیدن به هدفتان کاری، هرچند کوچک، انجام دهید.
حتما بخوانید: چطور پشتکار خود را زیاد کنیم؟
۶. به یاد داشته باشید که رکود تا ابد ادامه نخواهد داشت و بلافاصله برای رهایی از رکود اقدام کنید
با قدمهای کوچک شروع به حرکت به سمت هدف خود کنید. به یاد داشته باشید که استقامت و استواری میتواند شانس رسیدن شما به موفقیت را چندین برابر کند. یادتان باشد، راه رسیدن به موفقیت پر از پستی و بلندی است. حرکت رو به جلو در شرایطی که انگیزهی خود را از دست دادهاید کمک میکند تا بر ترسهای خود غلبه کنید، از منطقهی آسایش خارج شوید و افکار منفی را از خود دور کنید. هر قدمی که در این شرایطِ سخت به سمت جلو برمیدارید کمک میکند تا حس اعتماد و توانمندی در شما تقویت شود و مثل تکانهای است که شما را به سمت خروج از رکود هل میدهد.
هرگاه در زندگی برای رسیدن به هدفی برنامهریزی کنید، قطعا با مشکلات و سختیهایی روبهرو خواهید شد. این مشکلات و سختیها باعث میشوند انگیزهی خود را از دست بدهید و با سر وارد رکود و رخوت شوید. در این شرایط، غلبه بر مشکلات و تلاش برای خروج از رکود کمک میکند تا به موفقیت بلندمدت خود دست پیدا کنید. وقتی بفهمید که میتوان در روزهای بد و سخت به خود انگیزه داد، درخواهید یافت که در آینده با مشکلات سختتر چطور باید دست و پنجه نرم کنید.
هر آدمی در دورهای از زندگی دچار رکود میشود. درک علت از دست دادن انگیزه و اقدام برای رهایی هرچه سریعتر از شر این رکود، کمک میکند تا به موفقیتهای بزرگی که در انتظار شما هستند، دست پیدا کنید.
احتمالا همه موافقیم که ترک کردن عادت موجب مرض است، اما آیا به این هم فکر کردهایم که کسب عادتهای خوب به چه تلاش زیادی احتیاج دارد؟ شاید فکر کنید صرفا کافی است عادتی را انتخاب کنید تا خودش به بخشی از زندگی روزمرهی شما تبدیل شود، اما حقیقت چیز دیگری است!
مشکل این است که ما با کارهایی که هر روز به همان شکل انجام میدهیم احساس راحتی میکنیم و معمولا آنقدر به برنامهی روزمره میچسبیم که دیگر برای انجام کارهایمان به فکر کردن نیازی نداریم و لازم نیست خیلی خودمان را اذیت کنیم. پس چرا باید تغییر کنیم؟
باید قبول کنیم که همهی عادتهای ما خوب و سالم نیستند، اگر هر روز که از سر کار برمیگردید به جای کمی ورزش و پیادهروی، سیگار میکشید یا وقتی جلوی تلویزیون مینشینید به جای خوردن میوه و سبزیجات، هله هوله و چیپس و پفک نوش جان میکنید یا به بهانهی استرس پرخوری میکنید یا عصبانیتتان را سر بقیه خالی میکنید؛ بهتر است تا به دردسری جدی نیفتادهاید و به سلامتتان آسیب جبرانناپذیری نزدهاید، چارهای بیندیشید.
اما از کجا شروع کنیم؟ در ادامه با ما همراه باشید.
۱. عادتهایتان را بشناسید
همانطورکه قبلا گفته شد، بیشتر اوقات خودمان نمیدانیم که چه عادتهایی داریم، چه این عادات خوب باشند چه بد باشند. پس اولین کاری که باید بکنیم شناسایی عادتهایمان است. مثلا اگر با بالا رفتن از چند پله یا چند قدم راه رفتن به سرفه یا نفس نفس میافتید، به احتمال زیاد پای یک عادت بد، مثل سیگار کشیدن یا کمتحرکی در میان است یا اینکه یک عادت خوب، مثل ورزش کردن را کم دارید. اگر به مشکل مالی برخوردهاید، به این معنی است که احتمالا کمی ولخرجی میکنید، یا عادت خوب بودجهبندی و پایبند بودن به آن را ندارید. پس وقت آن است که نگاه دقیقتری به عادات روزمرهمان بیندازیم.
۲. تصمیم بگیرید و به خودتان قول بدهید
به خودتان قول بدهید
میدانم که فقط گفتنش آسان است! تا حالا چند بار به خودمان گفتهایم «از شنبهی دیگه ورزش میکنم، یا سالمتر غذا میخورم»، یا «بالاخره یه روزی براش وقت پیدا میکنم»؟ اما متاسفانه به تعویق انداختن، تغییر عادات را سختتر میکند. بهخصوص وقتی پای سلامتیتان در میان است، هرچه دیرتر وارد عمل شوید، آسیب بیشتری به خودتان میرسانید و شرایط را سختتر میکنید. گرفتن یک تصمیم قاطع و پایبند بودن به آن، مثل چرخهای ماشین برای رفتن به سمت عادتهای خوب هستند. پس اگر پنچر هستید سریعتر به فکر تعویض لاستیکتان باشید.
۳. محرکها و موانع را کشف کنید
موانع را بشناسید
اگر محرکها و موانعتان را نشناسید، یا برای موانع غیرمترقبه آماده نباشید، مستقیم به سمت شکست میروید. برای همهی ما لحظاتی پیش میآید که اوضاع بر وفق مراد نیست و برای خلاص شدن از ناامیدی و سرخوردگی به کمک نیاز داریم. اما الکل، مواد مخدر، پرخوری یا مصرف بیش از حد دارو ما را به جایی نمیرساند. اگر اتفاق ناخوشایندی در محل کار میافتد، یا در راه برگشت به خانه، ترافیک زیاد اعصابتان را خورد میکند باید یک راه سالم برای دست و پنجه نرم کردن با این داستانهای تکراری پیدا کنید. همه ما روزهای بد داریم، اما پناه بردن به عادتهای بد دردی را دوا نمیکند و نباید بگذاریم بیحوصلگی، عصبانیت یا اضطراب، محرک عادتهای بد ما باشند. در عوض با چیزهای خوب خودتان را آرام کنید. به یک دوست خوب تلفن کنید، قدم بزنید، ورزش کنید، یک فیلم خوب ببینید و… .
۴. برنامهریزی کنید
بنجامین فرانکلین یک برنامهی عالی را برای شکست دادن عادتهای بد و جایگزین کردن آنها با عادات خوب اجرا کرد. او ۱۳ عادتی زا که حس میکرد در زندگیاش مهم هستند، لیست کرد و بعد شروع کرد به کار کردن روی آنها. در یک دورهی ۱۳ هفتهای، هر هفته روی یکی از عادتها تمرکز میکرد و هفتهی بعد میرفت سراغ عادت بعدی. در نهایت بعد از ۱۳ هفته برمیگشت و از نو شروع میکرد، یعنی در هر سال چهار بار این روند را اجرا میکرد.
در طول این فرآیند، موفقیتهایی را که در مورد این عادات به دست میآورد، توی دفترچهی یادداشتش مینوشت و هر وقت یکی از آنها را زیر پا میگذاشت، در یک نمودار با ۱۳ سطر برای هر عادت، علامتی میگذاشت. ترتیب این عادتها هم بر اساس اهمیت بود و اینکه داشتن کدام یک برای به دستآوردن باقی عادات ضروری بود. مثلا اولین مورد رعایت اعتدال در خوردن و نوشیدن بود، چون این عادت برای درست فکر کردن ضروری است و همیشه باید رعایت شود.
این برنامه میتواند برای هر کسی که میخواهد عادات خوبی داشته باشد مفید واقع شود، یا حداقل به شما ایده بدهد که برنامهی خودتان را بریزیدـ فقط یادتان باشد که باید سفت و سخت به برنامه بچسبید. شاید بد نباشد نگاهی هم به لیست فرانکلین بیندازید:
رعایت اعتدال: تا حد بیحالی نخورید و بیش از حد ننوشید.
سکوت: فقط در صورتی که نفع دیگران یا خودتان در میان باشد، حرف بزنید؛ مکالمات بیارزش نداشته باشید.
نظم: هر چیزی جای خودش را داشته باشد، هر کاری وقت خودش را داشته باشد.
دقت: در کاری که باید انجام دهید، دقت داشته باشید.
صرفهجویی: فقط در صورتی که برای خودتان یا دیگران مفید است هزینه کنید، یعنی چیزی را هدر ندهید.
تلاش: وقتتان را تلف نکنید؛ همیشه مشغول کاری مفید باشید و کارهای غیرضروری را حذف کنید.
صداقت: کسی را گول نزنید؛ صادقانه فکر کنید و حرف بزنید.
عدالت: به کسی آسیب نرسانید و وظایفتان را درست انجام دهید.
میانهروی: در هیچ کاری زیادهروی نکنید.
تمیزی: تمیز نبودن بدن، لباس یا محل کار و زندگیتان را تحمل نکنید.
آرامش: برای موضوعات کوچک و اجتنابناپذیر آشفته و پریشان نشوید.
نجابت: به خاطر حفظ سلامتی و حُسن شهرتتان، مراقب روابط خود باشید.
فروتنی: سقراط را الگویتان قرار دهید.
۵. از قوهی تخیلتان استفاده کنید تا اطمینان خاطر بیشتری نسبت به آینده داشته باشید
موفقیتتان را تجسم کنید
این تکنیک برای اضافه کردن یک عادت جدید به زندگی روزمرهتان عالی است. اینکه خودتان و زندگیتان را بعد از ایجاد آن عادت خوب تجسم کنید، به شما انگیزه و انرژی میدهد و اطمینان خاطر باعث میشود ناخودآگاه در مورد عادت جدید طرز فکر درستی داشته باشد. در کل این راهحل به شما کمک میکند خودتان را دارای عادات و رفتارهای خوب تصور کنید، به اثر آنها اطمینان داشته باشید و آسانتر به سمتشان بروید.
۶. از خانواده و دوستان کمک بگیرید
بگذارید همه بدانند که سعی دارید چه چیزی را به دست آورید. در این صورت اگر دستشان را برای خوردن چیپس و یا رساندن شما با ماشین رد کنید، شما را درک میکنند. وقتی خانواده بداند که میخواهید عادات خوب را جایگزین عادتهای بدتان کنید، حتما خیلی خوشحال میشوند و علاوه بر اینکه شما را وسوسه نمیکنند، روحیه و انرژی هم به شما خواهند داد. یادتان باشد همه برای رسیدن به هدف احتیاج به کمک و پشتبانی دارند.
۷. با روشهای سالم به خودتان جایزه بدهید
به خودتان هدیه دهید
یکی از دلایلی که خیلی از عادتهای بد را دوست داریم این است که به ما حس خوبی میدهند، حتی اگر این حس موقتی باشد. حس خوب یعنی وقتی که نگرانیم، ناراحتیم یا به هر دلیل حالمان خوب نیست؛ چیزی باعث آرامش و تسکینمان شود. مثلا ممکن است موقع پرخوری یا سیگار کشیدن حس خیلی خوبی داشته باشید، اما بعد از آن دو برابر حس بد را تجربه خواهید کرد. یعنی وقتی که در حال انجام آنها هستید احساس آرامش و بیخیالی میکنید، اما بعدش عذاب وجدان میگیرید و به خودتان قول میدهید خیلی زود از این کار دست بکشید. پس برای اینکه دوباره وسوسه نشوید و به عادات بد برنگردید، وقتی دارید خوب پیش میروید به خودتان جایزه بدهید. کتاب، فیلم، بلیط کنسرت یا یک وسیله الکترونیکی یا ورزشی جدید به خودتان هدیه بدهید. اگر هم اوضاع مالیتان در حال حاضر مناسب نیست، به دوستی که خیلی وقت است ندیدهاید سر بزنید، از یک نمایشگاه دیدن کنید یا یک قهوه خودتان را مهمان کنید.
افسردگی یکی از بیماریهای شایع قرن حاضر است که طبق آمار سازمان بهداشت جهانی، ۳۵۰ میلیون نفر در سراسر جهان به آن مبتلا هستند. این بیماری که گاهی از آن به عنوان «سرماخوردگی روح» یاد میشود، مانند هر بیماری دیگری دارای علائمی است که با تشخیص به موقع و مداومت در روند درمان، امید بهبودی کامل فرد وجود دارد. علائم مربوط به افسردگی پایدارند، بیش از دو هفته در فرد باقی میمانند و بدون درمان، از شدت این علائم کاسته نمیشود. شدت بروز علائم افسردگی در هر فرد متفاوت است. اغلب اوقات این بیماری ناشناخته میماند و فرد در سکوت از بیماری خود رنج میبرد. در مقالهی پیش رو ۸ نشانهی شایع این بیماری را بررسی میکنیم.
۸ نشانهی بیماری افسردگی
۱. عصبانیت و کجخلقی
عصبانیت
به گفتهی دکتر رابرت لاندن (Robert London): «معمولا در افراد افسرده علائمی مانند آشفتگی، بیقراری و خشونت دیده میشود». عصبانیت عاملی برای ماندگاری افسردگی است. در بخشی از سرمقالهی مجلهی «پیشرفتهای درمانی روانپزشکی» (Advances in Psychiatric Treatment) توضیح داده شده است: «وقتی که عصبانیت به خوبی شناخته نشود، منجر به پرخاشگریِ منفعلانه میشود. این رفتار در فرد خود تخریبی ایجاد میکند و زمینهی ابتلا به افسردگی را به وجود میآورد». به توصیه دکتر لاندن هر فردی که به طور مداوم در رفتار خود پرخاشگری و خشونت را تجربه میکند یا به طور غیرمعمول و به سرعت عصبانی میشود باید برای پیدا کردن راهحل درمانی مناسب از یک مشاور و روانشناس کمک بگیرد.
حتما بخوانید: چطور میتوان خشم و عصبانیت را کنترل کرد؟
۲. خودانتقادی
خود انتقادی
خودانتقادی، تفکر نقادانهی فرد در مورد رفتار خودش است. به وسیلهی این تفکر، میتوانیم نقطه ضعفهایمان را بشناسیم و از اشتباهاتمان درس بگیریم. اما جنبهی مخرب خودانتقادی زمانی بروز میکند که فرد با یادآوری مداوم اشتباهات، طوفانی در ذهن خود به وجود میآورد و در نهایت با ایجاد احساس گناه، عزتنفس را در خود از بین میبرد. یکی از شاخصههای قوی در تشخیص افسردگی، خودانتقادی شدید است. جِیم دبلیو وینیک (Jaime W. Vinick) عضو ارشد مرکز روانشناسی سیرا تاکسون (Sierra Tucson) میگوید: «همهی ما یک منتقد درونی داریم. صدای منتقد درونی در افراد افسرده بسیار قوی و مخرب است.» در سال ۲۰۰۹ پژوهشی جامع در زمینهی روانشناسی بر روی ۱۰۷ فرد بزرگسال انجام شد، بر اساس نتایج این پژوهش، افرادی که خودانتقادی شدید داشتند، بیش از سایرین مستعد ابتلا به افسردگی بودند. دکتر موئه گیلبارت روانشناس مرکز پزشکی تورانسِ کالیفرنیا ( Torrance Memorial Medical Center) توصیه میکند: «به هنگام گفتوگو با خودتان مراقب استفاده از کلمهی «باید» باشید. اگر مدام از رفتار خود ایراد میگیرید و خودتان را مسئول تمام اتفاقات بد میدانید، در رفتار شما خودانتقادی شدید دیده میشود.» برای از بین بردن خودانتقادی باید گفتگوی مثبتی با خودمان داشته باشیم.
۳. ناامیدی
ناامیدی
به عقیدهی دکتر وینیک: «یکی از بدترین علائم افسردگی ناامیدی است». ناامیدی در افراد افسرده آنان را از درمان بیماری خود باز میدارد. افراد افسردهای که اقدام به خودکشی میکنند، معمولا کسانی هستند که به دلیل شدت ناامیدی، به درمان و بهبودی خود امیدی ندارند. دکتر نیک فوراند (Nick Forand)، روانشناس بالینی از دانشگاه دولتی اوهایو میگوید: «ناامیدی در افزایش میزان افسردگی نقش دارد. ناامیدی در افراد افسرده با بروز شکستها تشدید میشود. این شکستها واقعی یا خیالی هستند و خودانتقادی در ایجاد شکستهای خیالی نقش مهمی دارد.»
حتما بخوانید: چطور افکار منفی را در ۷ قدم از خود دور کنیم؟
۴. از دست دادن علاقه
علاقه
اینکه در یک جلسهی سه ساعته، حوصلهمان سر میرود و رغبتی برای بودن در آن جلسه نداریم، امری کاملا طبیعی است. دکتر گیلبارت از بین رفتن علاقه در افراد افسرده را چنین توضیح میدهد: «افراد افسرده علاقهی خود را نسبت به چیزهایی که قبلا از آنها لذت میبردند از دست میدهند. کارهایی از قبیل تماشای فیلم، ورزش کردن و بودن در جمع دوستان. این پدیده «فقدان لذت» (Anhedonia) نامیده میشود. از دست دادن علاقه، احساس تنهایی را شدت میبخشد و باعث افزایش افسردگی میشود. گاهی این بیعلاقگی نتیجه تغییر در هورمونهای تنظیمکنندهی پاداش و یا تغییر در انتقالدهندههای عصبی است. شکستن چرخهی خودتخریبی برای افراد افسرده بسیار مشکل است.»
حتما بخوانید: ۶ راه افزایش انگیزه در بیحوصلگی
۵. تغییرات فاحش وزن
فرد افسرده تمایلی به غذا خوردن ندارد و از غذا لذت نمیبرد. از سوی دیگر ممکن است به دلیل پرخوری عصبی، برای ایجاد تغییر در شرایط خود، عمدا یا سهوا شروع به غذا خوردن کند. عدم تحرک ناشی از افسردگی نیز در افزایش وزن نقش دارد. اگر در ماه بیش از ۵ درصد تغییر در وزن خود مشاهده میکنید، باید تحت مراقبتهای پزشکی قرار بگیرید. طبق پژوهشی که در سال ۲۰۰۳ در مجلهی امریکایی تغذیهی بالینی (American Journal of Clinical Nutrition) به چاپ رسید، خوردن غذاهای سرشار از کربوهیدرات تولید سروتونین را در مغز به طور موقت افزایش میدهد. سروتونین یک انتفالدهندهی عصبی است که در ایجاد احساس شادی نقش دارد.
۶. تغییر عادات خواب
بیخوابی
بر اساس مقالهای که در سال ۲۰۰۸ در مجلهی مباحث علوم اعصاب بالینی (Dialogues in Clinical Neuroscience) چاپ شد سه چهارم افراد افسرده از بیخوابی رنج میبرند. دکتر گیلبارت توضیح میدهد: «ترسهای مداوم، اضطراب و نشخوار فکری، مشکلاتی در نحوهی خوابیدن ایجاد میکند. افرادی که به کمبود خواب شبانه دچارند، در روز بیشتر میخوابند، چرت میزنند و یا به خوردن قهوه رو میآورند که تمام این موارد خواب شب این افراد را دچار مشکل میکند. بیخوابی باعث بدتر شدن افسردگی میشود. بر اساس همین پژوهش ۴۰ درصد از جوانان (به ویژه خانمها)، به هنگام افسردگی بیشتر میخوابند. افراد افسردهای که به هنگام روز زیاد میخوابند در واقع خواب را وسیلهای برای فرار از مشکل یافتهاند.»
حتما بخوانید: چطور عادتهای بد را با عادتهای خوب جایگزین کنیم؟
۷. خستگی
خستگی
دکتر فوراند دربارهی خستگی در افراد افسرده توضیح میدهد: «گویی بدن افراد افسرده، تحت فشار زیادی قرار دارد. این حالت با ایجاد التهاب همراه است و این التهاب در ایجاد خستگی نقش دارد.» افرادی که از افسردگی رنج میبرند علائمی مانند خستگی، تنبلی و ضعف جسمانی دارند، در خواب این افراد بینظمی مشاهده میشود و این بینظمی خستگی را تشدید میکند. در این افراد خستگی به صورت لکنت زبان، بیحالی و حرکات آهستهی بدن دیده میشود.
حتما بخوانید: چرا همیشه احساس خستگی میکنیم؟
۸. دردهای بیدلیل
درد
دکتر وینیک میگوید: «گاهی افراد افسرده از مشکلاتی مانند درد معده، درد مفاصل و کمر شکایت میکنند. انتقالدهندههای عصبی سروتونین و نوراپینفرین، نه تنها بر حالات روحی بلکه بر برخی از فرایندهای بیولوژیکی و عصبی بدن نیز تاثیر میگذارند و ممکن است سبب ایجاد درد در بدن شوند. افسردگی در نحوهی تشخیص درد در مغز نیز اثر میگذارد.» به عقیدهی دکتر فوراند «سیگنالهای درد که در حالت طبیعی نادیده گرفته میشوند در حالت افسردگی تقویت میشوند. افراد افسرده توجهات منفی زیادی نسبت به خود دارند. مثلا ممکن است نسبت به درد حساس شوند و بیش از حد بر روی آن تمرکز کنند که در نتیجه احساس درد شدت میگیرد.»
روشهای درمان رفتاری شناختی و دارودرمانی به صورت جداگانه و یا همراه با هم، به درمان افسردگی کمک میکند. این بیماری در برخی از افراد، به راحتی و به سرعت درمان میشود، و برخی دیگر نیازمند درمان مستمر هستند. به خاطر داشته باشید نادیده نگرفتن نشانههای ابتلا به افسردگی و مراجعه به پزشک اولین گام برای درمان این بیماری است.
اشتراکگذاری
افسردگی فصلی (Seasonal Affective Disorder) نوعی اختلال در خلقوخوی فرد است که تقریبا شبیه همان افسردگی (depression) است، با این تفاوت که افسردگی فصلی تنها در برخی فصول سال رخ میدهد و با تغییر فصل برطرف میشود. این نوع افسردگی بهطور معمول در اواخر پاییز و اوایل زمستان شروع میشود و با فرا رسیدن فصل بهار و تابستان از بین میرود. البته افسردگی فصلی در ماههای تابستانی نیز ممکن است رخ بدهد، اما شیوع آن کمتر از ماههای زمستانی است.
حتما بخوانید: ۸ نشانه افسردگی که نباید نادیده گرفت
علائم و نشانههای افسردگی فصلی
افسردگی فصلی - علائم و نشانه ها
این نوع افسردگی معمولا بهعنوان اختلالی جداگانه از انواع دیگر افسردگی در نظر گرفته نمیشود. افسردگی فصلی، مدلی از افسردگی است که در فصول خاصی عود میکند و در واقع الگویی تکرارشونده را نمایش میدهد. برای تشخیص افسردگی فصلی، افراد باید حداقل به مدت ۲ سال نشانههای کامل افسردگی غیرفصلی را در فصلهای خاصی (زمستان یا تابستان) در خود مشاهده کنند، بهطوری که این نشانهها فقط در آن فصول تکرار شوند.
علائم افسردگی غیرفصلی
بسیاری از ما نشانههای افسردگی را میشناسیم. البته هر تغییری در خلقوخو بهعنوان افسردگی قلمداد نمیشود، اما بهطور کلی نشانههای زیر در افراد افسرده مشاهده میشوند:
احساس ناراحتی و بیحوصلگی میکنند؛
احساس میکنند ناامید یا بیارزش هستند؛
انرژی جسمانیشان کاهش مییابد؛
علاقه و اشتیاقشان را نسبت به فعالیتهایی که قبلا مورد علاقهشان بوده است، از دست میدهند؛
خواب راحت ندارند؛
اشتها و وزن بدنشان دستخوش تغییرات میشود؛
احساس تنبلی یا آشفتگی میکنند؛
بهسختی میتوانند روی چیزی تمرکز کنند؛
بهطور مکرر به مرگ یا خودکشی فکر میکنند.
حتما بخوانید: جلوگیری از افسردگی با ۵ راهکار طبیعی و بدون استفاده از دارو
نشانههای افسردگی فصلی در ماههای زمستانی
افسردگی فصلی - زیاد خوابیدن
اگر نشانههای افسردگی فصلی را با افسردگی غیرفصلی مقایسه کنید، میبینید که تقریبا همان نشانهها در هر دو وجود دارند. افرادی که در ماههای زمستانی دچار افسردگی میشوند، اغلب نشانههای زیر را دارند:
کاهش انرژی بدن؛
زیاد خوابیدن؛
پرخوری؛
افزایش وزن؛
اشتیاق شدید به مصرف کربوهیدرات (ماکارونی، ذرت، نوشابه و نظایر آنها)؛
کنارهگیری از اجتماع.
نشانههای افسردگی فصلی در ماههای تابستانی (که شیوع کمتری دارد):
کاهش اشتها که با کاهش وزن همراه است؛
بیخوابی؛
آشفتگی؛
بیقراری؛
اضطراب و پریشانی؛
رفتار خشونتآمیز.
عوامل و ویژگیهایی که ممکن است خطر ابتلا به افسردگی فصلی را افزایش بدهندافسردگی فصلی
جنسیت: ن چهار برابر بیشتر از مردان دچار افسردگی فصلی میشوند.
عوامل جغرافیایی: افرادی که در فاصلهی دورتری از خط استوا زندگی میکنند، بیشتر از سایرین در معرض خطر ابتلا به افسردگی فصلی هستند. بهعنوان مثال، تعداد مبتلایان به افسردگی فصلی در فلوریدا نسبت به انگلستان یا آلاسکا ۱ به ۹ است.
سابقهی خانوادگی: افرادی که در خانوادهشان سابقهی ابتلا به هر نوع افسردگی وجود دارد، بیشتر از سایرین در معرض خطر ابتلا به افسردگی فصلی قرار دارند.
داشتن افسردگی یا اختلال دوقطبی: کسانی که به افسردگی یا اختلال دوقطبی مبتلا هستند، بهراحتی در معرض افسردگی فصلی نیز قرار میگیرند. در این حالت، علائم افسردگی در فصول خاصی تشدید میشود.
سن و سال: احتمال ابتلا به افسردگی فصلی در جوانان نسبت به سالمندان بیشتر است. این اختلال حتی در کودکان و نوجوانان نیز گزارش شده است.
علل افسردگی فصلی
دلایل افسردگی فصلی تقریبا ناشناخته است. با این حال، پژوهشهایی در این زمینه انجام شده است که سرنخهایی زیستشناختی از این اختلال به دست میدهد.
افرادی که به افسردگی فصلی مبتلا هستند، ممکن است برای تنظیم سروتونین در بدن مشکل داشته باشند. سروتونین یکی از انتقالدهندههای عصبی مهم است که در تنظیم خلقوخوی فرد دخالت دارد. یک مطالعه نشان داد مقدار پروتئین انتقالدهندهی سروتونین در بدن افراد مبتلا به افسردگی فصلی، در ماههای زمستان ۵ درصد بیشتر از ماههای تابستان است. افزایش پروتئین انتقالدهندهی سروتونین، سبب کاهش سروتونین در سیناپسها و درنتیجه بروز افسردگی میشود.
بدن افراد مبتلا به افسردگی فصلی ممکن است بیش از حد هورمون ملاتونین ترشح کند. ملاتونین خواب را تنظیم میکند و تولید آن در تاریکی افزایش مییابد. از آنجا که شبها در زمستان طولانیتر هستند، ملاتونین بیشتری در بدن تولید میشود که به خوابآلودگی و بیحالی میانجامد. به همین دلیل است که معمولا افراد مبتلا به افسردگی فصلی، خوابآلود و کسل هستند.
افراد مبتلا به افسردگی فصلی با کمبود ویتامین D نیز مواجه هستند. این ویتامین، نقش مهمی در فعالیت سروتونین ایفا میکند. بنابراین کمبود ویتامین D ممکن است با علائم بالینی قابل توجهی از افسردگی فصلی در ارتباط باشد.
حتما بخوانید: آیا واقعا گرمتر شدن هوا در بهتر شدن حال ما تأثیر دارد؟
درمان افسردگی فصلی
افسردگی فصلی - روش های درمانی
برای درمان افسردگی فصلی چهار نوع درمان مهم وجود دارد:
دارودرمانی؛
نوردرمانی؛
رواندرمانی؛
مصرف مکمل ویتامین D.
این درمانها ممکن است گاهی به تنهایی انجام شوند یا ترکیبی از آنها مورد استفاده قرار بگیرد.
۱. دارودرمانی
داروهایی موسوم به بازدارندههای بازجذب سروتونین (SSRI) که برای درمان افسردگی بهکار میروند، در درمان افسردگی فصلی نیز مؤثر هستند. سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) بهجز این داروها، داروی بوپروپیون (bupropion) را نیز برای درمان این نوع افسردگی تأیید میکند. با این حال، به یاد داشته باشید هرگز، هرگز بدون م با پزشک از این داروها یا هیچ داروی دیگری استفاده نکنید. همانند دیگر داروها، این بازدارندهها نیز عوارض جانبی خطرآفرینی دارند. پزشک شما با توجه به شرایطتان، داروی مناسب را برایتان تجویز خواهد کرد.
۲. نوردرمانی
افسردگی فصلی - نور درمانی
از دههی هشتاد میلادی تاکنون، نوردرمانی بهعنوان درمان اصلی افسردگی فصلی بهکار رفته است. این نوع درمان به این صورت است که فرد برای جبران نور آفتاب (که در ماههای پاییز و زمستان کاهش مییابد)، در معرض جعبهی نور مصنوعی درخشانی قرار میگیرد. این فرد باید هر روز بهمدت ۲۰ تا ۶۰ دقیقه در مقابل این نور بنشیند و از ۱۰,۰۰۰ واحد نور فلورسنت سفید که از این جعبههای نورانی ساطع میشود، بهرهمند شود. با این کار، علائم افسردگی فصلی بهطور قابل توجهی بهبود مییابند. این جعبههای نورانی بهطور معمول فیلترهایی برای جدا کردن اشعهی فرابنفش دارند و نور آنها ۲۰ برابر بیشتر از نور عادی محیط داخلی منزل است. این کار باید از اوایل پاییز تا اوایل فصل بهار تقریبا هر روز انجام شود.
۳. رواندرمانی
افسردگی فصلی - روان درمانی
رفتار درمانی شناختی (CBT)، نوعی رواندرمانی است که در بهبود افسردگی فصلی مؤثر است. این نوع درمان بر روشهای رفتار درمانی شناختی، مانند شناسایی افکار منفی و جایگزین کردن آنها با افکار مثبت متکی است. در کنار این روش، شیوهای که به آن فعالسازی رفتاری گفته میشود نیز بهکار میرود. هدف از فعالسازی رفتاری این است که به فرد کمک کند فعالیتهایی را که برایش جذاب و لذتبخش هستند، شناسایی کند. به این ترتیب فرد میتواند روزهای زمستانی را بهراحتی بگذراند.
حتما بخوانید: چگونه زندگی زیبا داشته باشیم؟
۴. مصرف مکمل ویتامین D
افسردگی فصلی - ویتامین D
در حال حاضر، مصرف مکمل ویتامین D بهعنوان یک درمان مؤثر برای افسردگی فصلی در نظر گرفته نشده است. دلیل مصرف این مکمل، این است که سطح اندازهگیری شدهی این ویتامین در افراد مبتلا به افسردگی فصلی، بسیار پایین بوده است. کمبود این ویتامین معمولا به دلیل این است که در رژیم غذایی به اندازهی کافی ویتامین D وجود ندارد یا اینکه فرد به اندازهی کافی در معرض نور خورشید قرار نمیگیرد. با این حال شواهد متناقضی درمورد تأثیر آن وجود دارد. در حالیکه برخی مطالعات حاکی از آن است که مصرف مکمل ویتامین D به اندازهی نوردرمانی مؤثر بوده است، برخی مطالعات دیگر نشان دادند که مصرف این ویتامین در بهبود افسردگی فصلی افراد هیچ تأثیری نداشته است.
مطالعات و پژوهشهایی در راستای پیشگیری، تشخیص و درمان این نوع افسردگی در دست انجام است. هدف این پژوهشها، بررسی و مطالعهی بیماران و پیگیری آنها طی دورههای آزمایشی به منظور یافتن داروها و روشهای درمانی مؤثر است. امید است انجام این پژوهشها به یافتن شیوههای مؤثرتری برای درمان افسردگی، از جمله افسردگی فصلی منجر شود.
حتما بارها با این پرسش روبهرو شدهاید که برونگرایی چیست و اصلا آیا خودتان برونگرا هستید یا درونگرا؟ بگذارید برایتان توضیح دهیم. آیا عاشق این هستید که با افراد جدید آشنا شوید؟ آیا حضور در یک مراسم اجتماعیِ بزرگ شما را پرانرژی و قبراق میکند؟ اگر پاسخ شما به این سؤالات مثبت است، احتمالا فردی برونگرا هستید. این روزها بحثهای مفصلی دربارۀ تفاوت درونگراها و برونگراها درگرفته است. اغلب هم بهاشتباه فرض بر این است که شما یا برونگرای خالص هستید یا ۱۰۰٪ درونگرا! همراه ما باشید، در ادامه به شما میگوییم برونگرایی چیست و افراد برونگرا معمولا چه ویژگیهایی دارند.
حتما بخوانید:
آیا میتوان به نتایج آزمون تیپ های شخصیتی MBTI اعتماد کرد؟
درونگرایی چیست؛ فواید حیرتانگیز درونگرایی در زندگی
آیا میتوانیم شخصیتمان را تغییر دهیم؟
در مدل «پنج عامل بزرگ شخصیت» (Big Five)، برونگرایی/ درون گرایی یکی از مهمترین ابعاد شخصیت هر فرد است. بر اساس این مدل، شخصیت انسانی شامل ۵ بُعد گسترده است. هر بُعد شخصیت، از جمله بُعد برونگرایی/ درونگرایی، دارای یک طیف است. بعضیها در انتهای طیف قرار دارند (مثلا بهشدت برونگرا هستند)؛ اما اغلب مردم جایی در اواسط طیف هستند (مثلا نسبتا برونگرا یا کمی درونگرا). به این ترتیب شاید شما بسیاری از ویژگیهای یک فرد برونگرا را داشته باشید اما گاهی نشانههایی از درونگرایی را نیز بروز دهید.
برونگرایی چیست
۵ ویژگی شخصیتی افراد برونگرا که باید بدانید - برونگرایی چیست
اگر مثبت نگاه کنیم، برونگراها اغلب افرادی خوشصحبت، اجتماعی، عملگرا، پرشوروشوق، دوستانه و برونریز توصیف میشوند. با دیدی بدبینانه آنها افرادی توصیف میشوند که همیشه به دنبال جلبتوجه هستند، بهسادگی دچار حواس پرتی میشوند و از تنهایی رنج میبرند.
برخی از ویژگیهای عمومیِ برونگراها عبارتاند از:
دارای علایق فراوان و گستردهاند؛
عاشق برقراری ارتباط با گفتوگویند؛
از اینکه در مرکز توجه باشند لذت میبرند؛
اغلب کاری را انجام میدهند و بعد به آن فکر میکنند؛
از کار گروهی لذت میبرند؛
اگر زیاد تنها بمانند، احساس منزوی بودن میکنند؛
برای به دست آوردن ایده و ایجاد انگیزه، از دیگران و منابع بیرونی الهام میگیرند؛
ابراز احساسات و صحبت دربارهٔ افکارشان را دوست دارند.
برونگرایی برای افراد مختلف، نتایج متفاوتی به همراه دارد. برخی از نتایج مثبت برونگرایی شامل این موارد است: برونگراها زمان بیشتری برای با دیگران بودن و انجام فعالیتهای اجتماعی صرف می کنند و مایلاند دوستان بیشتری داشته باشند. تحقیقات همچنین نشان میدهند برونگراها در مقایسه با درونگراها افراد شادتری هستند و در مقابلِ اختلالات روانی آسیبپذیریِ کمتری دارند.
از طرف دیگر، برونگراها رفتارهای پرخطر (مانند رفتارهای مخرب سلامت) بیشتری بروز میدهند.
فکر میکنید برونگرا هستید؟ بیایید ببینیم برجستهترین خصوصیات برونگرایی چیست.
بارزترین خصوصیات افراد برونگرا چیست؟
۱. آنها عاشق حرف زدن هستند
۵ ویژگی شخصیتی افراد برونگرا که باید بدانید - برونگرایی چیست
شما فقط از صحبت کردن با دوستان، اقوام و همکاران لذت نمیبرید بلکه عاشق گفتوگو با افراد کاملا غریبه هم هستید. شما عاشق این هستید که با افراد جدید آشنا شوید و در جریان جزئیات زندگیِ آنها قرار بگیرید. درونگراها پیش از حرف زدن حرفهایشان را مزه میکنند. اما صحبت کردن برای درونگراها روشی است برای کشف و سازماندهی افکار و ایدهها. [به همین دلیل برونگراها فکرنشده و بیمحابا حرف میزنند.]
برونگراها همچنین مایلاند دوستان فراوانی داشته باشند. شما به عنوان برونگرا، در ملاقات با افراد جدید، باز کردن سر صحبت و لذت بردن از همنشینی با دیگران خبره هستید. به همین دلیل، دوست یابی و پیداکردن دوستان جدید برای شما آسان است.
۲. تعاملات اجتماعی به آنها انرژی و انگیزه میدهد
بعد از وقتگذرانی با دیگران پرانرژی و پرانگیزه میشوید؟ برونگراها تعاملات اجتماعی را مفرح و نشاطآفرین میدانند و واقعا از این تعاملات انرژی میگیرند. اگر فرد برونگرا مجبور باشد زمان زیادی را تنها سپری کند، احساس بی انگیزگی و رخوت میکند. برونگراها بین وقتگذرانی با دیگران یا تنها بودن، همیشه در جمع گروه بودن را ترجیح میدهند.
۳. دوست دارند با مباحثه مشکلات را حل کنند
۵ ویژگی شخصیتی افراد برونگرا که باید بدانید - برونگرایی چیست
اگر با مشکلی روبهرو شوید ترجیح میدهید دربارۀ مسئله و راهحلهای مختلف آن با دیگران گفتوگو کنید. حرف زدن در خصوص مشکلات به شما کمک میکند سویههای عمیق مسئله را کشف و بهترین راهحلها را پیدا کنید. بعد از یک روز سخت کاری یا در مدرسه، صحبت کردن دربارۀ آن با دوستان و خانواده به رفع استرس شما کمک میکند. درونگراها برعکس ترجیح میدهند بعد از یک روز سخت، تنهایی دربارۀ آن بیندیشند.
۴. دیگران آنها را گرم و صمیمی میدانند
چون برونگراها بهشدت عاشق تعامل با دیگراناند، نزدیک شدن به آنها ساده است و بقیه آنها را جزو افراد دوست داشتنی میدانند. در مهمانیها این فرد برونگراست که به تازهواردها خوشامد میگوید و افراد را به یکدیگر معرفی میکند. به همین دلیل است که برونگراها اغلب بهراحتی با افراد جدید آشنا میشوند و دوستان جدید پیدا میکنند.
۵. آنها بسیار گشادهرو هستند و بهراحتی میتوان با آنها آشنا شد
۵ ویژگی شخصیتی افراد برونگرا که باید بدانید - برونگرایی چیست
درونگراها گاهی سرد و گوشهگیر هستند. برونگراها برخلاف آنها اغلب بسیار گشادهرو و صمیمی هستند و دوست دارند افکار و احساسات خود را با دیگران در میان بگذارند. به همین دلیل، دیگران معمولا احساس میکنند آشنا شدن با برونگراها سادهتر است.
سخن آخر
به یاد داشته باشید برونگرایی یک ویژگیِ صفرویکی نیست. برونگرایی یک طیف است. برخی بهشدت برونگرا هستند و برخی کمتر. برونگرایی متداولتر از درونگرایی است. برونگراها در ارتباط با دیگران ماهر هستند و به همین دلیل، برونگرایی معمولا ارزشمند تلقی میشود. این موضوع البته به این معنا نیست که یک ویژگیِ شخصیتی از دیگر ویژگیها برتر است. هر ویژگیای مزایا و معایب خاص خود را دارد. همچنین ممکن است شما در برخی شرایط، برونگرا باشید و در برخی شرایط دیگر، درونگرا.
شما برونگرا هستید یا درونگرا؟ این سؤالی است که حتما با آن روبهرو شدهاید. شاید برای آن پاسخی هم یافته باشید و خود را جزء یکی از این دو دسته بدانید. اگر جزء دستۀ اول هستید، مطالعۀ این مقاله به شناخت بیشتر شما از ویژگیهای اصلیِ برونگرایی کمک میکند. اگر هم درونگرا هستید، خواندن این مطلب به درک و پذیرش تفاوتهای افراد برونگرای اطراف شما کمک میکند.
حتما بخوانید:
برونگرایی چیست و افراد برونگرا چه ویژگیهایی دارند؟
نحوه رفتار با افراد درونگرا و درک آنها
عشق ورزیدن درونگراها چه تفاوتی با سایر افراد دارد؟
تاریخچه برونگرایی و درونگرایی
کارل گوستاو یونگ روانشناس مشهور سوئیسی است. او در سال ۱۹۶۰ میلادی، دو مفهوم برونگرایی (Extroversion) و درون گرایی (Introversion) را بهعنوان شاکلۀ اصلی شخصیت افراد مطرح کرد. یونگ این دو ویژگی را بر مبنای منبعی دستهبندی کرد که افراد از آن انرژی میگیرند. بر این اساس، برونگراها افرادی هستند که از طریق شرکت در فعالیتهای اجتماعی و ارتباط با دیگران انرژی میگیرند. در مقابل، درونگرایان برای تأمین انرژی موردنیاز خود به سکوت و تنهایی احتیاج دارند.
یونگ در تحقیقات خود دریافت که این دو مفهوم مطلق نیستند بلکه مانند دو سرِ یک طیف هستند. افراد میتوانند در سراسر این دو طیف قرار بگیرند؛ یعنی برونگراها حتما برخی ویژگیهای درونگرایی را هم در خود دارند و برعکس.
ویژگیهای اصلی افراد برونگرا
برونگرایی
شخصیت دیکاپریو در فیلم «گرگ وال استریت»، نمونۀ بارز یک فرد برونگرا
برونگراها با خصوصیاتی مانند خوشمشربی، تفریح با دوستان، و حضور مداوم و خستگیناپذیر در فعالیتها شناخته میشوند. روانشناسان در طی سالها مطالعه، ویژگیهای این گروه از افراد را شناسایی کردهاند. در ادامه، ۸ مورد از مهمترین ویژگیهای برونگرایی را معرفی میکنیم. با بررسی این ویژگیها در خودتان میتوانید به برونگرایی یا درونگرایی خودتان پی ببرید.
۱. تمایل زیادی به برقراری ارتباط با دیگران دارند
افراد با خصلتهای برونگرایی عاشق جلبِتوجه و گسترش شبکۀ ارتباطی خود هستند. آنها در مشاغلی موفقترند که نیاز به تعامل بالا با دیگران دارد. این افراد از تعامل با افراد غریبه نمیترسند و نگران موقعیتهای ناشناخته و آشنایی با افراد جدید نیستند.
حتما بخوانید: ۲۴ نشانه برای اینکه شما درونگرا هستید نه خجالتی
۲. از سکوت و تنهایی بیزارند
درونگرایان پس از یک جلسۀ جدی یا فعالیت اجتماعی باید به پیلۀ سکوت خود بازگردند تا انرژیشان را بازیابند؛ درحالیکه افراد برونگرا انرژی خود را در تعامل و حضور در کنار دیگران کسب میکنند. برونگراها تمایل چندانی به تنها ماندن ندارند.
۳. از حضور در کنار دیگران لذت میبرند
برونگرایی
برونگراها از حضور در گروههای شلوغ و بزرگ لذت میبرند. آنها معمولا سردستۀ گروهشان میشوند و برنامه ریزی ها را به عهده میگیرند. این افراد بهندرت دعوت به مهمانی یا عروسی یا هر نوع فعالیت جمعیِ دیگر را رد میکنند.
۴. دوستان زیادی دارند
افراد برونگرا بهراحتی دوستان جدید پیدا میکنند. آنها تمایل زیادی به برقراری ارتباط دارند چون از انرژی دیگران بهرهمند میشوند. این افراد تمایل فراوانی به گسترش شبکۀ اجتماعی خود دارند. حضور در فعالیتهای گوناگون باعث میشود برونگراها آشنایان و همراهان فراوانی داشته باشند.
۵. مشکلات خود را بیشتر با دیگران در میان میگذارند
درونگراها ترجیح میدهند مشکلاتشان را علنی نکنند، اما برونگراها تمایل بیشتری دارند که دربارۀ مشکلاتشان با دیگران گفتوگو کنند و راهنمایی بگیرند. آنها تمایلات خود را بهراحتی بروز میدهند و دربارۀ توقعات و انتخابهای خود بحث میکنند.
۶. خوشمشرب و خوشبین هستند
افراد برونگرا معمولا با کلماتی مانند خوشحال، مثبتاندیش، شاد و اجتماعی توصیف میشوند. آنها کمتر در تفکر در مشکلاتشان غرق میشوند. هرچند این افراد هم مانند دیگران درگیر مشکل میشوند، اما ترجیح میدهند مسائل را نادیده بگیرند و به آینده خوشبین باشند.
حتما بخوانید: ۱۷ عادت گفتاری افراد خیلی دوست داشتنی
۷. ریسکپذیر هستند
برونگرایی ریسک پذیری
برونگراها اهل ریسک پذیری هستند. برخی نظریهها شکل خاص مغز آنها را عامل این خطرپذیری میداند. در مطالعهای مشخص شد مغز برونگرایانی که در شرطبندیها پیروز میشدند، مقدار زیادی دوپامین (هورمون لذت) ترشح میکرد. گرچه این مطالعه فقط در حوزۀ شرطبندی بود اما به دیگر فعالیتهای همراه با هیجان و ریسک نیز تعمیمپذیر است.
حتما بخوانید: چرا ما از ریسک پذیری میترسیم؟
۸. انعطافپذیر هستند
برونگراها سازگاری بالایی در موقعیتهای مختلف دارند. گرچه ممکن است در فعالیتهایی مانند کار و تفریح سازمانیافته عمل کنند اما از گرفتن تصمیماتِ آنی نمیترسند.
طیف برونگرایی
اگر همۀ ویژگیهای بالا را در خود نمییابید، نگران نباشید. در واقع، اغلب افراد ویژگیهای برونگرایی و درونگرایی را بهشکل نسبی بروز میدهند. فقط تعداد کمی در دو انتهای طیف قرار میگیرند. حتی آدمهایی که از تنها ماندن در تعطیلات وحشت دارند، به اندکی تنهایی نیاز پیدا میکنند.
از طرفی، ویژگیهای شخصیتی افراد در طول زمان دچار تغییر و تحول میشود. شاید شما در دوران کودکی بچۀ ساکت و سربهزیری بودید و حالا فعال و شلوغ، یا برعکس. حتی برخی افراد خودخواسته و با کمک مشاوران یا برنامههای خودآموز، خصلتهای خود را تغییر میدهند.
بخش بزرگی از شخصیت شما پیش از آنکه حتی اولین دوست خود را پیدا کنید، شکل میگیرد. ژنها نقش مهمی در تعیین نوع شخصیت ایفا میکنند. در پژوهشی نشان داده شده است که واکنش ژنهای کنترلکنندۀ دوپامین مغز، در پیشبینی شخصیت افراد بسیار مؤثر است. با این حال، ژن تنها عامل تعیینکننده نیست. تجربۀ فردی هرکدام از ما در شکلگیری شخصیتمان نقش مؤثری ایفا میکند.
ترکیب این دو عامل در کنار هم، شخصیت منحصربهفرد ما را شکل میدهد. شما کدام یک از ویژگیهای بالا را در خودتان میبینید؟ فرد برونگرایی هستید یا درونگرا؟
پرورش و رشد کودک کاری بزرگ و دشوار است. برخی اوقات بعضی از والدین از درک تفاوتهای شخصیتی میان کودکان متعجب میشوند. این والدین توقع دارند همۀ کودکان مثل هم رفتار کنند. این موضوع گاهی باعث رفتار اشتباه والدین و ناراحتی کودک خواهد شد. کودک خجالتی، کودک برونگرا و کودک درونگرا هرکدام ویژگیهای خاص خود را دارند. در این مقاله با ما همراه باشید تا بیشتر به شرح این موضوع بپردازیم.
حتما بخوانید:
نحوه رفتار با افراد درونگرا و درک آنها
۲۴ نشانه برای اینکه شما درونگرا هستید نه خجالتی
چطور به کودک خجالتی کمک کنیم با بچههای دیگر ارتباط برقرار کنند؟
تفاوت درونگرا بودن با خجالتی بودن
هرچند ممکن است خجالت و درون گرایی شبیه به هم تلقی شوند، اما دو موضوع متفاوت هستند. فرد درونگرا از تنها بودن لذت میبرد و پس از گذراندن زمان زیاد با دیگران ازنظر احساسی خسته میشود. فرد خجالتی وما مایل به تنها بودن نیست اما از ارتباط با دیگران به وحشت میافتد.
دو بچه را در کلاس در نظر بگیرید. یکی از آنها درونگرا و دیگری خجالتی است. کودک درونگرا خواستار ماندن روی صندلیاش و کتابخوانی است، چون بودن با دیگر بچهها بهنظر او استرسزا است. در مقابل، کودک خجالتی میخواهد به جمع بچهها بپیوندد اما چون از قرار گرفتن در جمع آنها میترسد، روی صندلیاش باقی میماند.
آیا درونگرایی درمانشدنی است؟
به بچههای خجالتی برای غلبه بر خجالت میتوان کمک کرد، اما درونگرایی بخشی از وجود فرد است مثل رنگ مو و چشم. به کلام دیگر، میتوان افراد خجالتی را درمان کرد، اما درمانی برای درونگرایی وجود ندارد. همۀ درونگراها خجالتی نیستند. در واقع، برخی از آنها تواناییهای اجتماعی عالیای دارند. باوجودِاین، فرد درونگرا پس از حضور در فعالیتهای اجتماعی، ازنظر احساسی خسته میشود و نیاز دارد زمانی را در تنهایی بگذراند تا باتری احساسیاش دوباره «شارژ» شود.
اگرچه خجالتی بودن درمانپذیر است، تلاش برای تغییر دادن درونگرایی به برونگرایی میتواند موجب استرس و شروع مشکلاتی در عزت نفس شود. درونگراها میتوانند راهبردهای کنار آمدن با موقعیتهای اجتماعی را بیاموزند، اما آنها همیشه درونگرا باقی خواهند ماند.
اگر فکر میکنید کودک شما درونگراست، لازم است به برخی ویژگیهای درونگرایی توجه کنید و ببینید کودک شما چند نشانه را در خود دارد.
حتما بخوانید: کتاب قدرت سکوت اثر سوزان کین؛ آشنایی با دنیای درونگراها
چگونه به کودکان درونگرا کمک کنیم؟
ویژگیهای کودکان درون گرا و نحوه صحیح برخورد با آنها
پیش از هر چیز باید قبول کنیم که درونگرایی اختلال نیست تا نیازمند روشهای درمانی باشد. بنابراین، کودک درونگرای شما واقعا به کمک نیاز ندارد. اما برای اطمینان از سلامتی و شادی کودکتان، میتوانید نکاتی را رعایت کنید.
بهترین کاری که میتوانید برای فرزندتان انجام دهید این است که این حقیقت را بدانید و بپذیرید که درونگرایی یکی از صفات شخصیتی عادی است. این موضوع را بپذیرید که کودک شما آن شخصیت اجتماعی فعالی نیست که همیشه آرزو داشتهاید. قرار نیست خانهتان بهطور منظم پذیرای دوستان زیاد کودکتان باشد. بپذیرید که کودکتان بیشک از گذراندن زمان در تنهایی لذت میبرد. بپذیرید که کودک شما دوستان نزدیک انگشتشماری خواهد داشت.
اگر بتوانید پذیرای این ویژگیها باشید، کمتر کودکتان را به شرکت در فعالیتهای اجتماعیای که برای او خوشایند نیست مجبور خواهید کرد.
همچنین فراموش نکنید که پس از فعالیتهای اجتماعی، به کودکتان زمانی برای تنها بودن اختصاص دهید. مثلا اگر فرزندتان به جشن تولد رفته است، از خواستهٔ او برای تنها بودن پس از بازگشت به خانه شگفتزده نشوید. رفتن از یک موقعیت اجتماعی به یک موقعیت دیگر، حتی یک شام خانوادگی، میتواند برای کودک کمی استرسزا باشد و او را عبوس کند.
بزرگ کردن کودک درونگرا میتواند کار دشواری باشد، بهویژه برای والدین برونگرا. اما مثل تمام بچهها، آنها نیز بیش از هر چیز به عشق و درک والدینشان نیاز دارند.
ترس از آسانسور جزء ترسهایی است که بهطور رسمی فوبیا به حساب نمیآید. امروزه استفاده از آسانسورها بسیار رایج است. تعداد زیادی از افراد هنگامی که به استفاده از آسانسور در مسیرهای طولانی میاندیشند، ترسی هرچند ناچیز را تجربه میکنند. اما علت آن چیست؟ در این مطلب درباره ترس از آسانسور و نحوه غلبه بر آن صحبت خواهیم کرد. همراه ما باشید.
حتما بخوانید:
فوبیای کوتاه کردن مو چیست و چطور میتوان بر آن غلبه کرد؟
آنچه باید درباره ترس از ارتفاع بدانید
غلبه بر ترس از مرگ با ۴ راهکار کاربردی و موثر
علت ترس از آسانسور
در بسیاری از افراد، ترس از آسانسور از فوبیای خاص دیگری نشئت میگیرد که فرد به آن مبتلاست، اما بهتنهایی خود را نشان میدهد؛ به این معنا که شاید فکر کنید فقط از سوار شدن به آسانسور میترسید، اما این ترس در یک فوبیای دیگر ریشه دارد. ترس از آسانسور، مثل سایر انواع فوبیا میتواند از معمولی تا شدید باشد.
۱. تنگناهراسی یا کلاستروفوبیا
علت ترس از آسانسور - کلاستروفوبیا
کلاستروفوبیا بهمعنای ترس از محیطهای بسته است. کابین کوچک و بستۀ آسانسور ممکن است باعث بروز واکنشهای مربوط به تنگناهراسی شود.
۲. انزواطلبی یا آگورافوبیا
ترس از گرفتار شدن در وضعیتی است که فرار از آن مشکل یا غیرممکن باشد. افراد مبتلا به انزواطلبی معمولا از شلوغی دوری میکنند و بسیاری از این افراد هیچ مشکلی با آسانسور ندارند. بااینهمه، چون فرار از شلوغی در آسانسور ممکن نیست، اکثر مبتلایان به انزواطلبی ترجیح میدهند که از آسانسور استفاده نکنند.
۳. تجارب گذشته
در بسیاری از موارد، فوبیا ناشی از تجاربی است که در گذشته موجب ترس ما شدهاند. کسانی که تجربۀ گیر کردن در آسانسور حتی بهمدت کوتاه را دارند، بیشتر از دیگران از سوار شدن به آسانسور میهراسند. البته شاید این تجربۀ تلخ برای خود شما اتفاق نیفتاده باشد و تجربۀ بد یکی از اطرافیانتان موجب بروز ترس در شما شود.
در بسیاری از فیلمهای ترسناک، جشنهای هالووین و مراسم ترسناک در فرهنگ برخی جوامع، آسانسورها نقش پررنگی دارند. زمانی که در زندگی واقعی، مشکلی در یک آسانسور به وجود میآید، تصاویر مربوط به آن اتقاق بهطور گسترده از رسانهها پخش میشود و تا مدتها از طریق اینترنت قابلمشاهده است.
مشاهدۀ حوادث ترسناک مربوط به آسانسور برای ایجاد ترس از آسانسور در بسیاری از افراد کافی است.
حقایقی دربارۀ امنیت آسانسور
مثل بسیاری از کارهایی که در زندگی انجام میدهیم، در استفاده از آسانسور هم ممکن است احتمال خطر ناچیزی وجود داشته باشد. بسیاری از مردم تصور اشتباهی از نحوۀ کار آسانسور دارند.
روش کار آسانسور
الیجاه اوتیس در سال ۱۸۵۳ با ابداع سیستم ترمز، انقلابی در صنعت آسانسور به پا کرد. این سیستم برای مواقعی طراحی شده بود که طناب بالابرندۀ آسانسور دچار مشکل میشد. بعد از این ابداع، با پیشرفت تکنولوژی و قوانین امنیتیِ وضعشده، امنیت آسانسورها بهطور چشمگیری افزایش یافت.
امروزه آسانسورها با مجموعهای از کابلها پشتیبانی میشوند. هریک از این کابلها بهتنهایی قدرتِ نگه داشتن یک ماشین پر از بار را دارند. درهای بیرونی آسانسور تا زمانی که کابین در محل اصلی خود مستقر نشود، باز نمیشوند و این سیستمْ خطر سقوط در چاه آسانسور را به حداقل میرساند. سیستمهای کنترل سرعت و هدایتکننده، با نهایت دقت، آسانسور را بهسمت مقصد موردنظر هدایت میکنند.
آسانسورهای مدرن «اتاق امن» نام گرفتهاند، چون در مواقعی که سیستم آسانسور با مشکل مواجه شود، کابین آسانسور از هر لحاظ، امنترین مکان است. کابین آسانسور به تلفن و سیستم هشدار اضطراری مجهز است تا در شرایط خاص، سرنشینان آسانسور بتوانند درخواست کمک کنند. سیستم تهویۀ هوا در داخل کابینها، مشکل کمبود اکسیژن را در توقفهای طولانی برطرف میکند.
حوادث مربوط به آسانسور
به هر حال، حوادث مربوط به آسانسور گاهی اتفاق میافتند. آسانسورها ممکن است گیر کنند و در مواقع نادری سرنشینان آسانسور ممکن است یک روز کامل را در آسانسور بمانند؛ اما در چنین مواردی جز گرسنگی، تشنگی و کمی خستگی مشکل دیگری محبوسشدگان را تهدید نمیکند.
حوادث بسیار مخرب مربوط به آسانسور بهندرت پیش میآیند. مثلا در سال ۲۰۱۱ دو زن به فاصلۀ دو هفته در دو مکان متفاوت از آمریکا جان خود را از دست دادند. در حادثهای که در کالیفرنیا بهعلت مشکل در ریل آسانسور روی داد، زنِ داخل کابین تصمیم میگیرد هنگام توقف کابین بین دو طبقه، از آسانسور بیرون بپرد. بررسی آسانسور بعد از حادثه نشان داد که آسانسور مشکلی نداشته و بهدرستی کار میکرده است؛ اما مقصر اصلی حادثۀ نیویورک کارگرانی بودند که فراموش کرده بودند سیستم ایمنی آسانسور را بهدرستی کنترل کنند.
نکات ایمنی
ترس از آسانسور و نکات ایمنی
وقوع برخی اتفاقاتِ خطرساز در وسیلههایی مثل آسانسور اجتنابناپذیر است. ازاینرو، «سازمان ایمنی آسانسور و پلهبرقی» (EESF) لیستی از تدابیر برای ایمنی کسانی وضع کرده است که از این وسایل استفاده میکنند. برخی از مواردی که در این لیست تدابیر ایمنی آمده، به شرح زیر است:
برای باز نگه داشتن درِ آسانسور بهجای هل دادن درها، از کلید مخصوص باز کردنِ در استفاده کنید؛
مراقب باشید که کیف یا لباستان هنگام بسته شدن درها، لای درِ آسانسور گیر نکند؛
در مواقع اضطراری، داخل کابین آسانسور بمانید؛
درصورتیکه آتشسوزی در ساختمان رخ داد، از پلهها بهجای آسانسور استفاده کنید.
غلبه بر ترس از آسانسور
در بسیاری از افراد، یادگیری راهکارهای امنیتی و آشنایی اولیه با سازوکار آسانسور به غلبه بر ترس معمولی از آسانسور کمک میکند. همچنین تماشای چندساعتۀ آسانسور شیشهای نیز میتواند در رفع ترس از آسانسور مفید باشد.
اگر ترس شما بسیار شدید و مداوم است، بهتر است از متخصص کمک بگیرید. ترس از آسانسور ممکن است باعث رد کردن یک پیشنهاد کاری خوب در طبقات بالای یک ساختمان، امتناع از ملاقات بیمارانی که در طبقات بالای بیمارستان بستری هستند و بالا رفتن از دهها پله بهجای استفاده از آسانسور شود.
این نکته را به خاطر بسپارید که با کمک مشاور و کمی تمرین، اجازه نخواهید داد که ترس از آسانسور، زندگی شما را مختل کند.
گرمای هوا در تابستان و حتی اواخر بهار برای خیلی از ما یک معضل بزرگ است. با گرم شدن هوا بیشتر عرق می کنیم، احساس بی حالی می کنیم و ترجیح می دهیم از جلوی کولر تکان نخوریم. در خیابان معمولا از مسیرهایی که سایه افتاده تردد می کنیم و سعی میکنیم با تند راه رفتن زودتر به مقصد برسیم که باعث میشود دمای بدنمان بالاتر برود و بیشتر عرق کنیم. در چنین شرایطی، خدا نکند موضوعی اعصاب ما را تحریک کند که گاهی اوقات از کوره در میرویم و رفتارهای پرخاشگرانه شدیدی خواهیم داشت! سؤال اینجاست که آیا گرمای هوا عصبانیت افراد را تشدید میکند؟ در ادامه این مطلب، تأثیر گرما بر خلق و خو و رابطه آن با پرخاشگری افراد بررسی شده است.
حتما بخوانید:
۲۰ کاری که در زمان عصبانیت بهتر است انجام دهید
راهکارهایی که شما را از عصبانی شدن هنگام رانندگی باز میدارد
چطور میتوان خشم و عصبانیت را کنترل کرد؟
رابطهٔ میان گرما و پرخاشگری
تأثیر گرما بر همدلی افراد
تأثیر گرما بر سلامتی
گرمای هوا و اضطراب و افسردگی
توصیه کارشناسان
[yektanet.com]
خیلیها معتقدند وقتی که هوا گرم میشود، اعصابشان بههم میریزد و زودتر از کوره درمیروند. اما تأثیر گرما بر خلق و خو چگونه است؟ آیا واقعا گرمای هوا افراد را پرخاشگر میکند؟ در ادامه، پاسخ این سؤال را از دید پرفسور فرانک تی مکاندرو (Frank T. McAndrew)، محقق و روانشناس امریکایی میخوانیم که نتایج تحقیقات او در رسانههای معتبر دنیا منتشر میشود.
رابطهٔ میان گرما و پرخاشگری
رابطهٔ میان گرمای هوا و پرخاشگری، رابطهای پیچیده است. این باور بین مردم وجود دارد که هوای گرم، باعث رفتار پرخاشگرانه میشود و مقدار این عصبانیت، رابطهٔ نزدیکی با دمای هوا دارد. اما نمیتوان با قطعیت گفت که گرمای هوا بهطور مستقیم باعث عصبانیت و پرخاشگری افراد میشود. بهطور مثال، شاید وقتی هوا گرمتر میشود، افراد بیشتری به خیابانها و فضاهای عمومی میآیند که باعث میشود افراد بیشتر با یکدیگر برخورد داشته باشند و این امر احتمال درگیری و پرخاش را بین آنها افزایش میدهد. بنابراین برای رسیدن به یک پاسخ صحیح، نتایج تحقیقات آزمایشگاهی و میدانی انجام شده در این مورد را با هم بررسی میکنیم.
پژوهشهای آزمایشگاهی برای بررسی تأثیر گرما بر خلق و خو
کشف ماهیت رابطهٔ میان گرما و پرخاشگری به روشی علمیتر، موضوع پژوهشهای آزمایشگاهی فراوانی شده است. در بیشتر این پژوهشها، افراد در موقعیتهایی قرار داده شدهاند که پرخاشگرانه رفتار کنند و اغلب هم این کار با وارد کردن شوک الکتریکی به فردی دیگر (در مقابل فرد ازمایش شونده) انجام شده است. (البته در این آزمایشها در حقیقت به هیچکس شوک الکتریکی وارد نمیشد؛ فقط طوری عمل میکردند که شاهد ماجرا، یا همان فردِ موردآزمایش تصور کند که چنین اتفاقی افتاده است.) این پژوهشها معمولا رابطهٔ U شکل معی را نشان میدادند که طی آن، پرخاشگری تا حد مشخصی، حدود ۲۶ درجهٔ سانتیگراد، بهواسطهٔ بالارفتن دمای هوا افزایش پیدا میکرد؛ اما پس از آن، اگر دما را بالاتر هم میبردند، میزان پرخاشگری کاهش مییافت.
پژوهشهای میدانی برای بررسی تأثیر گرما بر خلق و خو
رابطهٔ هوای گرم با پرخاشگری - تأثیر گرما بر خلق و خو
جالب است بدانید نتیجهٔ این پژوهشهای آزمایشگاهی، با نتایج پژوهشهای میدانی تناقض دارند؛ زیرا پژوهشهای میدانی نشان میدهند که افزایش دما همیشه با افزایش رفتارهای پرخاشگرانه همراه است. روانشناسی بهنام کریگ اندرسون (Craig Anderson) از منابع آرشیوی شهرهای مختلف امریکا برای جمعآوری اطلاعات دربارهٔ نرخ قتل، ، سرقت و ی موتورسیکلت استفاده کرد. درنهایت این روانشناس تأیید کرد که با بالارفتن دما، جرایم خشونتآمیز هم افزایش مییابند؛ اما درمورد جرایم غیرخشونتآمیز اینطور نیست.
بر اساس پژوهشهای میدانی، مناطق گرمتر جهان، سالهای گرمتر، فصلها، ماهها و روزهای گرمتر سال، با پرخاشگری ارتباط بیشتری دارند. حتی برخی بررسیها نشان میدهند که پرتابکنندههای توپ در ورزش بیسبال، در هوای گرمتر، توپ را تهاجمیتر پرتاب میکنند؛ و در روزهای گرم، دریافتکنندههای بیشتری مورد اصابت توپ پرتابکنندهها قرار میگیرند. این مسئله نمیتواند بهخاطر خستگی پرتابکنندهها باشد؛ چون در هوای گرم، مقدار راهرفتن و فعالیت آنها در زمین بازی افزایشی نمییابد؛ اینطور به نظر میرسد که پرتابکنندهها، صرفا از روی قصد، دریافتکنندههای بیشتری را هدف قرار میدهند.
حتما بخوانید: چرا همیشه احساس خستگی میکنیم؟
تأثیر گرما بر همدلی افراد
دمای بالا، تمایل ما را نسبت به سایر افرادی که با آنها روبهرو می شویم، کاهش میدهد؛ بهویژه وقتی گرما با شلوغی همراه میشود، میزان همراهی و کمک ما به دیگران هم کاهش پیدا میکند. کسانی که در آزمایشگاه، در معرض هوای گرم قرار میگرفتند، حتی پس از پایان آزمایش هم، کمتر به دیگران کمک میکردند. دمای بسیار پایین یا بالای هوا در زمستان و تابستان، تمایل مردم برای کمک به دیگران را کاهش میدهد. همچنین پژوهشها نشان داده است رانندههایی که خودرویشان کولر ندارد، در روزهای گرم سال بیشتر از دیگران از بوق استفاده میکنند.
تأثیر گرما بر سلامتی
گرمای هوا میتواند روی سلامت انسان هم تأثیر منفی داشته باشد. این موضوع در شهرهایی که وجود کارخانهها، موتور وسایل نقلیه و دستگاههای تهویه هوا، باعث شده است دمای هوای آنها بیش از ده درجه گرمتر از شهرهای اطرافشان باشد، بیشتر صدق می کند. آثار استرس ناشی از گرما، میتواند از خستگی و سردرد شروع شود و به دلیریوم، حمله قلبی و حتی مرگومیر برسد. به عبارت دیگر، گرما نهتنها ما را عصبانی میکند؛ بلکه میتواند باعث بیماری ما هم بشود.
تأثیر گرمای تابستان بر ایجاد اضطراب و افسردگی
اگر شما هم با گرمتر شدن هوا، دچار اضطراب یا وحشت میشوید، باید بدانید که تنها نیستید. اضطراب تابستانی واقعا اتفاق میافتد و دلیل اصلی آن هم دمای بالا و رطوبت هواست.
تنها شما نیستید که خلقوخویتان تحتتأثیر هوای گرم تغییر میکند. خیلیها در فصلهای زمستان، تابستان، یا هر دو، دچار افسردگی فصلی میشوند. بنابر تحقیقات انجمن روانپزشکی و عصبشناسی ژاپن (Japanese Society of Psychiatry and Neurology)، تغییرات آبوهوا نهتنها میتواند باعث افسردگی شود، بلکه نشانههای اضطراب را هم تشدید میکند.
وقتی خیلی گرمتان میشود، همان نشانههایی ظاهر میشوند که وقتی دچار وحشت میشوید.
رواندرمانگری بهنام الن یام (Ellen Yom) میگوید: «کسانی که در گذشته دچار وحشتزدگی (Panic Attack) شدهاند، بیشتر ممکن است در اثر گرمای تابستان دچار اضطراب شوند.» نشانههای روانی که طی تجربهٔ وحشتزدگی به وجود میآیند، بسیار شدید هستند، بنابراین خیلیها که سابقهٔ چنین حملههایی را دارند، ممکن است در ماههای گرم تابستان دچار سطوح بالاتری از اضطراب شوند و همان نشانههای روانی را تجربه کنند؛ نشانههایی مانند تعریق، تپش قلب، لرزش، تنگی نفس و غشکردن.
وقتی بدنتان خیلی گرم میشود، دچار همان نشانههای اختلال اضطراب میشوید. اگر در هوای گرم مراقب خودتان نباشید، ممکن است نشانههای اضطرابتان تشدید شوند.
قضیه فقط گرما نیست، آفتاب تابستان میتواند بر سلامت روانی انسان هم تأثیر بگذارد.
بهگفتهٔ دکتر آلفرد لوئی (Alfred Lewy)، استاد دانشگاه در رشتهٔ روانشناسی، خیلیها در فصل تابستان فعالتر میشوند و همین باعث خستگی بیشترشان میشود. معمولا الگوی خواب افراد هم در این فصل تغییر میکند و همین قضیه، بر سلامت روانی انسان تأثیر میگذارد و باعث اضطراب و افسردگی میشود.
دکتر لوئی معتقد است افرادی که ریتم عملکرد شبانهروزشان با افزایش نور خورشید بههم میخورد، باید صبحها وقت بیشتری را زیر نور خورشید بگذرانند تا به آن عادت کنند؛ در ضمن باید دربارهٔ مصرف مکملهای متالونین هم با پزشک م کنند.
توصیه کارشناسان
کارشناسها توصیه میکنند برای اجتناب از این نشانهها و به حداقل رساندن آنها، هنگامی که دمای هوا و میزان رطوبت خیلی بالاست، تا جایی که میتوانید، بیرون نروید. همچنین، به نشانههای طبیعی بدن خود هم توجه کنید. حواستان به بیحوصلگی، تحریکپذیری، افکار و نگرانیهای آزاردهنده، خستگی، تنگینفس و تهوع باشد. همچنین نوشیدن آب کافی، رژیم غذایی سالم و متعادل، خواب کافی و ورزش منظم، میتوانند به درمان اضطراب تابستانی کمک کنند.
سخن آخر
خلاصه اینکه واکنش منفی به گرما، در همهٔ انسانها وجود دارد؛ پس اگر در روزهای گرم سال کمی اعصابتان به هم ریخت، نگران نشوید؛ فقط شما نیستید که دچار چنین حالتی میشوید.
آیا از ایجاد تغییرات اساسی در زندگیتان میترسید؟ واقعیت این است که تنها نیستید. خیلیها مثل شما دلشان میخواهد تغییرات بزرگی در زندگی بهوجود بیاورند؛ اما میترسند. بهعنوانمثال شاید بخواهید به شهر دیگری نقلمکان کنید، شغلی را که راضیتان نمیکند رها کنید، به روابط عاطفی که به تیرگی گراییدهاند، پایان دهید یا حتی شرکتی جدید راهاندازی کنید. اما به نظر میرسد موانعی بر سر راهتان وجود دارد که شما را از انجام آنها باز میدارد.
حتما بخوانید:
چطور بر ترس از اجتماع غلبه کنیم؟
چطور با ترس از شکست مقابله کنیم؟
ترس از دست دادن چیست و چگونه با آن مقابله کنیم؟
[yektanet.com]
تردیدی نیست که ایجاد تغییرات مهم و بزرگ میتواند دلهرهآور باشد. این تغییرات گاهی درست در شرایطی که باید انجام شوند تا فرصتهای بهتری در زندگی داشته باشیم، ما را همانجایی که هستیم پایبند میکنند و اجازهٔ جلو رفتن نمیدهند. این ترس از تغییر کاملا طبیعی است، اما کمکی به ما نمیکند. اینکه چطور بر آن غلبه کنیم واقعا کار آسانی نیست، اما پرسشهایی در این مطلب مطرح شدهاند که شاید پاسخ به آنها بتواند به ما کمک کند.
۱. درصورتیکه این تغییر را ایجاد کنم، بدترین حالتی که ممکن است اتفاق بیفتد چیست؟
مقابله با ترس از تغییر
به این فکر کنید که اگر این تغییر را در زندگیتان ایجاد کنید، بدترین اتفاق ممکن چه خواهد بود. البته منظور این نیست که بنشینید و شب و روز به تمام سناریوهای بدی که ممکن است اتفاق بیفتد فکر کنید. بهترین کار این است که به مشکلات احتمالی که در نتیجهٔ این تغییر ممکن است با آنها روبهرو شوید فکر کنید و برای آنها راهحلی بیابید.
بهعنوانمثال اگر به فلان شهر رفتیم و فهمیدیم با آبوهوای آنجا سازگاری نداریم چه؟ بسیار خوب، اگر شک داریم چرا خانه بخریم؟ فعلا اجاره میکنیم تا ببینیم با آنجا سازگار میشویم یا نه. اگر جایی که برای زندگی انتخاب کردهایم، بیشتر روزها ابری و ملالانگیز بود چه؟ میتوانیم در خانه یا محل کارمان از لامپهای جایگزین نور خورشید استفاده کنیم. با فکرکردن به مشکلات احتمالی که ممکن است با آنها روبهرو شوید، احتمالا میتوانید به راهحلهایی برای جلوگیری از وقوعشان دست پیدا کنید یا اگر اتفاق افتادند، آنها را حل کنید.
۲. اگر این تغییر را ایجاد نکنم، بهترین چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد چیست؟
گاهی اوقات این پرسش همان محرکی است که برای روبهرو شدن با تغییر به آن نیاز داریم. خیلی ساده است: اگر از وضعیت موجود ناراضی هستید و احتمالا هر کاری هم بکنید شرایط تغییری نخواهد کرد، یک انتخاب بیشتر ندارید. یاد بگیرید چیزی را که دارید، دوست داشته باشید یا اینکه شرایط جدیدی را بهوجود آورید. اگر نمیتوانید تحمل کنید، پس بهتر است به تغییر فکر کنید؛ درغیراینصورت همیشه در افسردگی بهسر خواهید برد.
۳. آیا کسی هست که همه چیز را بداند؟
مشخص است که پاسخ آن منفی است. این یعنی اگر آینده مبهم و ترسناک بهنظر میرسد، برای همه همینطور است. خواه این تغییر را ایجاد کنید یا نکنید؛ دانستن اینکه در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد ممکن نیست. بنابراین اگر واقعا امتحانکردن چیزی جدید را ضروری میبینید این کار را انجام دهید.
۴. اگر این تغییر را ایجاد نکنم، همهچیز به همان صورت باقی خواهد ماند؟
واضح است که اینطور نیست. این چیزی است که هنگام تصمیمگیری برای تغییر، باید به یاد داشته باشید. طبیعت انسان به گونهای است که باور دارد هر چیزی که در زندگی به آن خو گرفته است، همیشه تا ابد همانطور باقی خواهد ماند؛ اما چنین نیست. حتی اگر این تغییر را ایجاد نکنید، ومی ندارد، همهچیز همانطور بماند. بهعنوان مثال، فرض کنیم یک فرصت ارزشمند کسبوکار را بهخاطر امنیت شغلی کنونیتان رها کنید، اما یک سال بعد قربانیِ طرح تعدیل شغلی شرکتتان شوید. شاید هم کسبوکار جدیدی را شروع کنید و بعد متوجه شوید که رئیس سابقتان از شرکت رفته است و اگر شما مانده بودید میتوانستید به جای او منصوب شوید. اما به این فکر کنید که شاید هم اینطور نمیشد! همهٔ اینها با ریسک همراه هستند و در هر صورت باید انتخاب کنید که تغییر را ایجاد کنید یا خیر.
۵. آیا میتوانم برای چیزهایی که رها کردهام ناراحت باشم؟
مسلما بله. احتمال زیادی وجود دارد که تا مدتها برای زندگی که پشتسر رها کردهاید، احساس ناراحتی کنید. بااینحال حتی اگر عاشق همین زندگی فعلیتان هستید، اما تغییری که باید بدهید ضروری است، پس انجامش دهید. شاید قبل از اینکه بهطورکامل زندگی جدیدی را شروع کنید، به اندکی زمان نیاز داشته باشید تا با تغییرات جدید سازگار شوید. اصلا اشکالی ندارد، این امر طبیعی است. این ناراحتی بدان معنا نیست که تصمیمتان برای ایجاد این تغییر اشتباه بوده است.
۶. اگر همهچیز خوب پیش نرفت، آیا میتوانم اوضاع را درست کنم؟
مقابله با ترس از تغییر
این احساس ترس است که شما را از پیشرفت و ایجاد تغییر بازمیدارد. مسلما میتوانید همهچیز را دوباره درست کنید. اتفاقا بیشتر افراد در مقابله با مشکلات، خلاقتر و توانمندتر از چیزی هستند که به نظر میرسد. اجازه ندهید این نگرانی شما را از ایجاد تغییر بازدارد. مسلما میتوانید بهتر از آنکه فکرش را بکنید، اوضاع را تحتکنترل بگیرید.
۷. اگر حالا زمانش نیست، پس کی وقت آن میرسد؟
هیچکس دوست ندارد به این موضوع فکر کند، اما این حقیقت است که هیچکدام از ما نمیدانیم چه مدت دیگر زندگی خواهیم کرد. خیلیها هستند که تصور میکنند زندگی طولانی خواهند داشت و هرگز فکر نمیکنند بهتر است همین امروز، تغییرات دلخواهشان را در زندگی ایجاد کنند. این نادرست است. هر چه به سنمان اضافهتر میشود، باید بیشتر به این فکر کنیم که میخواهیم ادامه زندگیمان را چطور بگذرانیم. شاید اینطور فکرکردن ساده نباشد، اما اگر به آن عادت کنید، هر بار که انگیزههایتان را از دست میدهید، این افکار شهامتی دوباره برای تغییر به شما خواهند بخشید.
رنگها قدرت فوقالعادهای در ایجاد حسها دارند. رنگهای سرد و ملایم حسی از آرامش با خود دارند و در مقابل، رنگهای گرم و تند حسی از هیجان را القا میکنند. با صرف کمی وقت، میتوانیم محیط اطرافمان را به محیطی دلپذیر تبدیل کنیم و احساس بهتری داشته باشیم. با ما همراه باشید تا ببینیم استفاده از رنگها در دکوراسیون داخلی خانه چه تأثیری خواهد داشت.
حتما بخوانید:
انتخاب رنگ آشپزخانه؛ کدام رنگها هنگام آشپزی به شما آرامش میدهند؟
بهترین رنگ اتاق خواب و نکاتی که برای انتخاب آن باید در نظر بگیرید
بهترین انتخاب برای رنگ خانه با نکاتی که حالوهوای اتاقهایتان را عوض میکند
تأثیر رنگها روی خلقوخوی ما
اکثر آدمها نسبت به رنگها واکنشهای خودآگاه یا ناخودآگاهی خواهند داشت. هرچند ما همیشه به ارتباط میان حال خوبمان و طراحی داخلی منزلمان توجه نمیکنیم، تحقیقات نشان میدهد که رنگها روی خلقوخو، سطح انرژی و انتخابهای ما تأثیرگذارند.
قدرت رنگ
تأثیر رنگها روی احساس - استفاده از رنگ ها در دکوراسیون خانه
لی هرینگتون (Leslie Harrington) مشاور و متخصص در زمینهٔ رنگ، معتقد است حتی زمانهایی که نسبت به رنگهای محیط اطرافمان آگاه نیستیم، تأثیر رنگها همچنان پابرجاست بهخصوص زمانی که رنگی تیره و غلیظ در اطرافمان باشد.
هرینگتون میگوید: «رنگها کاملا میتوانند روی رفتار فرد و شیوهٔ فکر یا احساس او تأثیرگذار باشند. مثلا ما میتوانیم اثر ورود به یک اتاق با رنگ قرمز، صورتی یا آبی را روی قلب متوجه شویم. این یک واکنش فیزیکی غیرارادی است.»
با این حال، همهٔٔ افراد واکنش یکسانی نسبت به یک رنگ خاص نخواهند داشت. هرینگتون میگوید: «از دیدگاه روانشناسی، همهٔ افراد واکنش تقلیدی مشابهی نسبت به رنگها بروز نخواهند داد.»
در حقیقت، دید متفاوت ما نسبت به رنگها بر اساس تجربههای جمعی، فرهنگی و شخصی که داشتهایم شکل میگیرد.
برای مثال، رنگ قرمز بهصورت عمومی با تعریف عشق همراه است. به علاوه، در هر کشور سنتهای فرهنگی خاصی در رابطه با رنگها وجود دارد: در کره جنوبی هنگام عزاداری از رنگ سفید استفاده میکنند. این در حالی است که در فرهنگ غرب رنگهای تیره برای چنین موقعیتی استفاده میشود.
رابطهٔ رنگهای شخصی
همهٔ ما تجربههای متفاوت و مخصوصی نسبت به رنگها داریم. مثلا شخصی را در نظر بگیرید که با دیدن رنگ زرد پاستیلی به یاد خانهٔ مادربزرگش میافتد و حسی از راحتی با دیدن این رنگ برایش القا میشود.
حتی برای کسانی که ویژگیهای مشترک یکسان مثل افسردگی، اضطراب یا دیگر مشکلات سلامتی مشابه دارند، نمیتوان یک رنگ خاص را برایشان تعریف کرد. اما طبق تحقیقات و مطالعاتی که در این زمینه انجام شده، میتوان به توافقی عمومی رسید.
در دهه ۱۸۸۰ میلادی، فلورانس نایتینگل (Florence Nightingale؛ پرستار و ریاضیدان انگلیسی و بنیانگذار حرفهٔ پرستاری مدرن، مشهور به «بانوی چراغبهدست») به اهمیت رنگهای درخشان و متنوع در بیمارستان و بهبود خلق و خو و افزایش سلامتی بیماران اشاره کرد.
چندیدن دهه بعد و در سال ۱۹۵۰، فابر بیرن (Faber Birren) متخصص رنگ دربارهٔ اثر برخی رنگهای آبی و سبز و تأثیر آرامبخش و حتی خوابآوری آنها مقالاتی نوشت.
در دهه ۶۰ میلادی نیز، عدهای از محققان، دیوارهای برخی زندانها در سراسر آمریکا را به رنگ صورتی درخشان درآوردند تا روی اثر آن بر زندانیها مطالعه کنند. این رنگ بعدها با عنوان «صورتی بیکر میلر» (Baker-Miller Pink) نامیده شد و نشاندهندهٔ کاهش رفتارهای خشن و پرخاشگرانهٔ زندانیها و همچنین کاهش فشار خون و ضربان قلب آنها بود.
هرینگتون میگوید: «بهطور عمومی، رنگهای گرم بیشتر موجب دلگرمی ما میشوند و رنگهای سرد ما را به سمت حسی از آرامش میبرند.»
هرچند ممکن است پاسخ به این رنگها در هر فرد به گونهای متفاوت باشد، ایجاد محیطی سالم برپایهٔ احساسات و با استفاده از رنگها، در حال گسترش و محبوبیت در میان طراحان و متخصصان است.
حتی کندال جنر (Kendall Jenner)، سلبریتی و مدل مشهور، به استقبال روانشناسی رنگ ها رفت و اتاقی را به رنگ صورتی بیکر میلر درآورد. به نقل از جنر، این رنگ روی رسیدن به آرامش و کاهش اشتها تأثیر داشته است.
از کجا باید شروع کرد؟
انتخاب رنگ طبق تجربههای شخصی - استفاده از رنگ ها در دکوراسیون خانه
لی هرینگتون در این باره میگوید: «مهمترین نکته هنگام طراحی دکوراسیون اتاق، فکر کردن به واکنش و تجربهٔ احساسی است که مردم میخواهند خودشان یا مهمانهایشان آن را تجربه کنند.»
رنگ کردن دیوارها با خاطرات رنگی درخشان
همانطور که هرینگتون نیز پیشنهاد داد، بهتر است پیش از هر چیز، عملکرد هر اتاق را قبل از انتخاب رنگ جدید در نظر بگیریم.
یک رنگ فیروزهای روشن میتواند یادآور دریا و دنیای زیر آب و تجربهٔ غواصی شما باشد و حسی از شادی و خلاقیت را در شما ایجاد کند. شاید این رنگ برای قسمت هال که در آن مطالعه میکنید، با دوستانتان گپوگفتی خواهید داشت و یا حتی برای اتاق کارتان انتخاب بسیار مناسبی باشد.
رنگ زرد درخشان حسی از انرژی و نشاط با خود دارد. شاید اگر زیرزمینی دارید که در آن ورزش میکنید، انتخاب این رنگ گزینهٔ مناسبی باشد. احتمالا برای کسی که با آشپزی کردن به دنبال کسب آرامش و رهایی از فکرهای مزاحم است، انتخاب رنگ آبی تیره و آرامشبخش میتواند بهجا باشد.
با انتخاب رنگهای گرم، معمولا حسی از خوشی، امنیت و اضطراب کمتر در ما که شاید اکثرا از رنگهای خنثی در درکوراسیون خانه استفاده کردهایم، شکل خواهد گرفت.
ایجاد حس شادی بدون رنگ کردن دیوارها
استفاده از وسایل دکوری برای ایجاد حسی متفاوت - استفاده از رنگ ها در دکوراسیون خانه
با وجود تأثیر مثبت روحی و روانی پس از رنگ کردن دیوارها با رنگهای آرامشبخش و نشاطآور، میتوان چنین حس مثبتی را بدون رنگ کردن دیوارها و صرف هزینههای گزاف نیز به وجود آورد.
زمانی که تشخیص دادید چه رنگی برای شما شادیآور، آرامبخش، انرژیزا و یا الهامبخش (یا هر حس دیگری که به دنبال آن هستید) است، به روشهای متعددی میتوان از آن رنگها در دکوراسیون خانه و اتاق استفاده کرد.
یک گلدان پر از گلهای زرد روشن مناسب فضایی است که مدت زیادی در آن قرار میگیرید. یک بالشت دکوری با رنگی زنده و صندلی راحتی مثلا با رنگ بنفش سلطنتی، میتواند تأثیری که به دنبال آن هستید را برای شما شکل دهد.
اگر به دنبال رنگآمیزی مجدد دیوارهای اتاق نشیمن خانهتان هستید، پیشنهاد هرینگتون این است که همیشه به تجربهها و غریزهٔ شخصیتان رجوع کنید.
رنگهایی که ناگهان روی بورس میافتند، خیلی زود هم از دور خارج میشوند؛ مثل اتاق نشیمنهای رنگ چوب و یا کاشیهای نارنجی و سفید سرویسبهداشتی.
اما حسی که هر رنگ در بیننده ایجاد میکند، معمولا دچار تغییر نمیشود. بهخصوص زمانی که با انگیزه زیاد در پی ایجاد حسی مثبت، الهامبخش و آرام در خودتان هستید.
به ما بگویید رنگ موردعلاقهٔ شما برای فضای خانه یا اتاقتان چیست؟ آیا تابهحال با اضافه کردن رنگهای درخشان به محیط اطرافتان به حس تازهای دست پیدا کردهاید؟
طی چند سال اخیر، افراد و سازمانهای علمیـتحقیقاتی فعالیتهای زیادی برای بررسی تأثیر طبیعت گردی بر سلامتی انسان انجام دادهاند. طبق نتایج بهدست آمده، بهنظر میرسد گردش در طبیعت، هم برای سلامت جسمانی و هم برای سلامت روان مفید است. آخرین تحقیقات در این باره را محققان دانشگاه اگزتر انگلیس انجام دادهاند. این محققان قصد داشتهاند به این موضوع پی ببرند که در هفته چند ساعت باید طبیعتگردی کنیم. طبق نتیجهٔ حاصلشده بهنظر میرسد این مدتزمان دستکم ۱۲۰ دقیقه است. طبیعتا سپری کردن زمانِ بیشتر نتایج سودمندتری بهدنبال خواهد داشت. در ادامهٔ این مقاله، جزئیات بیشتری دربارهٔ نتایج این تحقیقات در اختیارتان قرار خواهیم داد.
[yektanet.com]
حتما بخوانید:
چگونه آرامش روحی پیدا کنیم؛ ۹ راهکار که اضطراب را از شما دور میکند
هنردرمانی چیست و چه فوایدی برای سلامت روان دارد؟
مدیتیشن صبحگاهی چه تأثیری بر سلامت جسم و روح شما دارد؟
چه مدتزمانی طبیعتگردی کنیم تا سالم بمانیم؟
محققان این دانشگاه گروهی ۲۰هزارنفره از مردم انگلیس را برای تحقیقاتشان انتخاب کردند. آنها تأثیر مدتزمان طبیعتگردی مردم بر سلامت جسمی و روحیـروانیشان را بررسی کردند؛ فارغ از اینکه آنها در دشتها و جنگلها طبیعتگردی میکردند یا در فضایسبزهای شهری. در نتیجهٔ تحقیقات، در میزان سلامتی کسانی که در طول هفته ۱۱۹ دقیقه یا کمتر طبیعت گردی کرده بودند، تغییر قابلملاحظهای مشاهده نشد. در مقابل، کسانی که این مدتزمان برایشان دستکم ۱۲۰ دقیقه بود، سالمتر از دیگران بودند.
گذراندن ۲ ساعت در هفته در طبیعت
در این پژوهش، مدتزمان طولانیتر از ۱۲۰ دقیقه هم برای سلامتی سودمند بوده است. مثلا کسانی هم که ۵ ساعت یا بیشتر در هفته طبیعتگردی کرده بودند، ازلحاظ سلامتی در سطح بسیار خوبی بودند. نباید این مدتزمان ۱۲۰ دقیقهای را با زمان ایدئال لازم برای طبیعتگردی اشتباه گرفت. این مدتزمان، بنا به گفتهٔ محققان انگلیسی، حداقل زمانی است که باید در طبیعت سپری کنیم تا سالم بمانیم.
این ۱۲۰ دقیقه را چگونه بگذرانیم؟
یکی از نکات جالبتوجه دربارهٔ تحقیق این بود که برای بهرهمندی از اثرات طبیعتگردی، پیوسته بودن مدتزمان ۱۲۰ دقیقهای لازم نیست. در واقع، اگر این ۱۲۰ دقیقه در چند بازهٔ زمانی کوتاهتر و جدا از یکدیگر هم سپری شده بود، باز هم تأثیر آن بر سلامت شخص آشکار میشد.
در قسمتی از این تحقیق میخوانیم: «بهگمان ما، بازهٔ زمانی ۱۲۰ دقیقهای حداقل زمانی است که باید در طبیعت سپری کرد تا از ثمرات آن برای سلامتی بهرهمند شد. کمتر از این میزان برای بهبود وضعیت سلامتی کافی نیست، اما بیشتر شدن این مدتزمان تأثیر را پررنگتر میکند.».
فواید سلامتیزای دو ساعت طبیعتگردی در هفته را میتوان با کارهایی مثل انجام فعالیت جسمانی کافی در طول هفته مقایسه کرد. البته منظور این نیست که بهجای ورزش کردن، دو ساعت فقط روی نیمکت پارک بنشینیم! بلکه هرکدام از این فعالیتها مزایای مربوط به خود را دارند.
محققان به این نتیجه رسیدهاند که صِرفِ سپری کردن زمان در طبیعت برای سلامتی مفید است؛ به این معنا که در هنگام طبیعتگردی وما به انجام فعالیتهای ورزشی نیازی نخواهیم داشت. باوجود این، تلفیق این دو کار با هم میتواند انتخابی هوشمندانه باشد.
مزایای طبیعتگردی برای سلامتی
مزایای گذراندن حداقل ۲ ساعت در هفته در طبیعت برای سلامتی
سال گذشته، فراتحلیلی (فراتحلیل، به انگلیسی meta-analysis، بهمعنای شکستن یک تحقیق به زیرمجموعههای کوچکتر و بررسی جداگانهٔ این زیرمجموعهها است) در این باره صورت گرفت. طبق نتایج این فراتحلیل مشخص شد که طبیعتگردی چنین مزایایی برای سلامتی بههمراه دارد: کاهش ترشح هورمون استرس (کورتیزول)، ضربان قلب آهستهتر، کاهش خطر ابتلا به بیماری های قلبی-عروقی، کاهش فشار خون، کلسترول کمتر، کاهش خطر ابتلا به دیابت نوع ۲، کاهش احتمال مرگ (فارغ از اینکه علت آن چه بیماریای باشد) و در نهایت کاهش خطر مرگ بهواسطهٔ نارسایی قلبی.
بخشی از نتایج این فراتحلیل با انتقاداتی همراه شد، چون ملاحظاتی دربارهٔ کیفیت و اعتبار آنها وجود داشت. باوجود این، نتایج معتبرش طیف گستردهای از کشورهای مختلف و کسانی را در بر میگرفت که گاهبهگاه در معرض طبیعت قرار میگرفتند. این نتایج نشان میداد که رابطهای میان بهبود وضعیت سلامتی و طبیعتگردی وجود دارد.
فرضیههای مطرحشده دربارهٔ علت تأثیر طبیعتگردی بر سلامتی
محققان انگلیسی دو فرضیه دربارۀ دلیل تأثیر طبیعتگردی بر بهبود وضعیت سلامتی مطرح کردهاند. فرضیهٔ اول که آن را «دوستان قدیمی» نامیدهاند، به عوامل بیماریزا یا پاتوژنها مربوط میشود. بهباور محققان، قرار گرفتن بیشتر انسان در معرض پاتوژنهایی که در طبیعت وجود دارند، باعث تقویت سیستم ایمنی میشود. این فرضیه ریشه در این مسئله دارد که استفادهٔ بیشازاندازه از مواد ضدباکتری مانند صابون، و کاهش تماس با پاتوژنها طی دهههای اخیر مشکلاتی برای سلامتی انسان بهوجود آورده است.
فرضیهٔ دیگر این است که ملکولهای ساطعشده از سوی درختان (فیتونسیدها) علاوه بر دارا بودن ویژگیهای ضدباکتری، باعث فعالیت بیشتر سلولهای سیستم ایمنی بدن میشوند.
سخن پایانی
گذراندن حداقل ۲ ساعت در طبیعت برای کاهش آسیب اختلالات اجتماعی
نتایج تحقیقات و مطالعات علمی روزبهروز دلایل اجتماعی مضر برای سلامتی را برایمان واضحتر میکند. از سوی دیگر، تحقیقاتی مانند آنچه در این مقاله توضیح داده شد، در جهت پیشگیری و تغییر عادات رفتاری میتواند انگیزه بیشتری به ما بدهد. یکی از عادات رفتاریای که باید سعی کنیم در زندگی روزمرهٔ خود جایی برای آن باز کنیم، سپری کردن زمان در طبیعت است؛ حتی اگر طبیعت برایمان محدود به پارک محل زندگیمان باشد. همانطور که در نتایج تحقیقات مشاهده شد، زمان حداقلیای پیشنهاد شده است که در طول هفته باید به این کار اختصاص بدهیم. اگر هم وقت بیشتری برای طبیعتگردی داشته باشیم، بهتر خواهد بود و میتوانیم از مزایای آن برای سلامتیمان بهرهمند شویم. شما معمولا چقدر از وقت آزاد خود را به طبیعتگردی اختصاص می دهید؟ آیا تجربهای دربارهٔ تأثیر طبیعتگردی بر روحیه و سلامتیتان دارید؟ نظرات خود را با ما و خوانندگان این مطلب بهاشتراک بگذارید.
غم و اندوه از عمیقترین احساسات بشری است. هر انسانی این حس گذرا را بارها و به درجات مختلف در طول زندگی تجربه میکند. در طول قرنها، فلاسفه و شاعران دربارۀ ماهیت غم و شادی چیزهای زیادی نوشتهاند. در دوران مدرن، روانشناسی با کمک روشهای علمی، بهدنبال شناخت کمی و کیفی غم است تا بتواند راهکارهای مفیدی برای کنار آمدن با آن ارائه کند. در این مطلب ۵ راهکار به شما یاد میدهیم که بهکمک آنها میتوانید راحت با غم و اندوه کنار بیایید.
[yektanet.com]
حتما بخوانید:
غم غربت و راهکارهایی برای تسکین آن
کتاب تولستوی و مبل بنفش؛ پناه به کتاب برای رهایی از اندوه
غم از دست دادن چیست و چگونه باید با آن کنار آمد؟
چه زمانی غم و اندوه بهسراغ ما میآید؟
حالات گوناگون غم و اندوه میان همگان مشترک است. انسانها با فرهنگهای گوناگون، این حس را در طول زندگی تجربه میکنند. طیف وقایعی که میتوانند این حس را در ما برانگیزند بسیار گسترده است: از ابتلا به بیماری لاعلاج یا فراق و جدایی گرفته تا مرگ عزیزان یا گم شدن حیوان مورد علاقهمان. تمرکز این نوشته بر غم و اندوه در افراد بزرگسال است.
الیزابت کوبلر راس نویسندۀ کتاب «در باب مرگ و احتضار» است که در سال ۱۹۶۹ منتشر شد [این اثر در ایران با عنوان «آشتی با مرگ» بهترجمۀ مهدی قرچهداغی در سال ۱۳۷۶۱ توسط نشر اوحدی منتشر شده است]. او در این نوشته، اولین بار، گذر از غم و اندوه را به پنج مرحله تقسیم میکند که در ادامه آنها را معرفی کردهایم.
۵ مرحلۀ غم و اندوه و نکاتی که باید بدانیم!
پیش از معرفی این پنج مرحله، لازم است نکات مهمی را درباره آنها بدانیم:
مدتزمان متفاوتی طول میکشد که هریک از ما هر مرحله را طی کنیم. افزون بر این، میزان شدت ابراز احساسات ما در هر مرحله با دیگران متفاوت است. بنابراین، برخلاف تصور عامه، گذر از این مراحل وما نظم مشخصی ندارد. ما معمولا این مراحل را طی میکنیم تا با آرامش بیشتری به مرحلۀ آخر (پذیرش فقدان) برسیم. باوجود این، بسیاری از ما بهراحتی و بیدغدغه به آخرین مرحله نمیرسیم.
مرگ عزیزان ممکن است باعث توجه دوبارۀ ما به مسئلۀ مرگ شود و الهامبخش ما در نگاهی دوباره به احساسمان دربارۀ مرگ باشد. در هر مرحله، بارقههایی از امید نیز ایجاد میشود: تا زمانی که زندگی ادامه دارد، امید هست و تا وقتی امیدوار هستیم، زندگی جریان دارد.
از طرفی، شیوۀ غمگساری هر فرد با دیگری متفاوت است: برخی غم و اندوه خود را بروز میدهند و احساساتشان را کتمان نمیکنند؛ عدهای دیگر ترجیح میدهند غم خود را در دل پنهان کنند و شاید حتی قطرهای اشک هم نریزند. پس نباید در مواجهه با غم و اندوه دیگران قضاوت نابجا کنیم، چون هرکس به شیوۀ خودش غمگساری میکند.
بسیاری از افراد وما مراحل اندوه را به ترتیبی که خواهیم گفت، سپری نمیکنند. این مسئله کاملا پذیرفتنی و طبیعی است. کلید فهم مراحل پنجگانۀ غم و اندوه این نیست که آن را دستورالعملی برای اجرا کردن قدمبهقدم بدانیم؛ بلکه باید به آنها بهچشم راهنمایی بنگریم که به ما در فهم سوگواریمان کمک میکند.
مراحل پنجگانۀ غم و اندوه
پنج مرحله گذر از غم و اندوه
۱. انکار
نخستین واکنش ما به اتفاقات ناگوار و تلخ زندگی، انکار واقعیت است. در این وضعیت، مردم معمولا با خود میگویند: «چنین اتفاقی نیفتاده است! ممکن نیست چنین شده باشد!»این واکنشی طبیعی است که ما برای دلیلتراشی دربرابر احساسات درحال فورانمان انجام میدهیم.
«انکار» یکی از مکانیسمهای دفاعی رایج است. این شیوه با بهتزده کردن ما، مانع شوک سریع ما میشود. از در این مرحله، ما نمیخواهیم آنچه را در حال رخ دادن است بپذیریم. ما از نشانههای واقعیت هراسان فرار کرده و از هرگونه گفتوگو و اطلاعاتی که بیانگر واقعۀ تلخِ رخداده است، اجتناب میکنیم. یکی از احساسات غالب در این مرحله، حس پوچی است، زندگی دیگر برایمان معنایی ندارد.
در بسیاری از افراد، این مرحله واکنشی موقتی است که آنها را از نخستین ترکشهای لشگر غم در امان نگه میدارد.
۲. خشم
با آشکار شدن هرچهبیشتر نشانههای واقعیت، انکار جای خودش را به خشمِ همراه با رنج شدید میدهد. احساسات شدید از درونِ آسیبپذیر ما فوران میکنند و بهشکل عصبانیت بیان میشوند. ما خشم خود را به محیط پیرامون، دوستان و آشنایان و حتی غریبهها ابراز میکنیم.
ممکن است خشم ما گریبان عزیز درحالمرگ را هم شامل شود. گرچه عقل و منطق میگوید او مقصر وضع موجود نیست اما احساسات ما فردی را که سببساز غم و اندوه شده است سرزنش میکند. بروز خشم احساس عذابوجدان هم با خود میآورد و ما از دست خودمان عصبانیتر میشویم.
پزشکان و کارکنان مراکز درمانی از جمله گروههایی هستند که بیش از دیگران هدف خشم بازماندگان قرار میگیرند. گرچه این صنف همواره با رنج و مرگ انسانها سروکار دارند اما این بهمعنای در امان بودن آنها از رنج و خشم یا اندوه اطرافیان بیمار نیست.
اگر شما هم در این حیطه کار می کنید و چنین مشکلاتی دارید، برای مهار خشم خود، حتما با پزشک یا اطرافیان عزیز ازدسترفته، در زمان مناسب گفتوگو کنید. میتوانید از پزشک بخواهید که در پایان ساعت کاری به شما تلفن کند تا از جزئیات علت مرگ مطلع شوید. دربارۀ شرایط بیماری و فرایند درمان سؤال کنید و ابهامات خود را برطرف کنید. دربارۀ راههایی که میتواند خشمتان را فرو بکاهد فکر کنید.
۳. چانهزنی
ما در واکنشی عادی به احساس درماندگی و آسیبپذیری، اغلب بهسراغ «اگر»ها و «ای کاش»ها میرویم:
اگر زودتر بهسراغ درمان بیماری میرفتیم…
اگر زودتر بهسراغ پزشک دیگری میرفتیم…
اگر من رفتار بهتری با او داشتم…
و… .
اینجاست که مخفیانه با خدای خودمان چانه میزنیم و قولوقرار میگذاریم تا جلوی غم و اندوه اجتنابناپذیر را بگیریم. چانهزنی هم جزئی از دفاع ما در برابر واقعیت رنجآور است. حس عذاب وجدان در این مرحله نیز همراه ماست، میتوانستیم کاری کنیم اما نکردهایم و کار به اینجا کشیده است.
۴. افسردگی
در سوگواری پس از حادثه دو نوع افسردگی در افراد مشاهده میشود. نوع اول آن به پیامدهای عملی اتفاق مربوط است مانند هزینه و نحوۀ برگزاری مراسم. ناراحتی و پشیمانی بخش اصلی این مرحلهاند. ما نگران روز وداع با عزیزمان هستیم؛ نگرانیم مبادا در این روزهای پر از غم و اندوه، وقت کمتری را با سایر عزیزانمان میگذرانیم. گذر از این مرحله با حمایت و همراهی اطرافیان آسانتر است.
نوع دوم افسردگی شخصیتر و درونیتر است: کنار آمدن با فقدان عزیز ازدسترفته ازنظر روحیـروانی. شاید یک آغوش گرم در گذر از این مرحله به ما کمک کند.
۵. پذیرش
کنار آمدن با غم و اندوه و پذیرش آنچه رخ داده است چیزی نیست که هرکسی بتواند به آن دست یابد یا شجاعت کنار آمدن با آن را داشته باشد. گاهی اوقات، مرگ ناگهانی فرصت واکنش مناسب را از ما میگیرد یا هرگز موفق نمیشویم که از حباب انکار و خشم خارج شویم.
ما در مرحلۀ پذیرش، کمکم با خودمان کنار آمده و روحیۀ خود را بازمییابیم. ویژگی اصلی این مرحله آرامش همراه با رهایی از وابستگی عاطفی است؛ البته این بهمعنای بازگشت آنی شادی نیست و با افسردگی نیز متفاوت است.
نزدیکان ما که بسیار مسناند یا در بستر بیماری هستند معمولا کنارهگیری و آماده شدن برای مرگ را درپیش میگیرند. این بهمعنای پیشبینی حتمی آنها از مرگشان نیست بلکه وضعیت روبهافول جسمیشان باعث بروز این واکنش میشود. رفتار باوقار و آرام آنها در پذیرش این موضوع به ما کمک شایانی میکند.
کنار آمدن با غم واندوه فرایندی کاملا شخصی و منحصربهفرد برای هرکس است. هیچکس بهتر از ما نمیتواند کاملا احساساتی را درک کند که در گذر از این مراحل تجربه میکنیم. دیگران میتوانند با همدلی و همراهی باعث کاهش رنجمان شوند. بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که دست از مقاومت در برابر واقعیت برداریم و اجازۀ عبور احساسات را بدهیم. مقاومت کردن فقط باعث تأخیر در بهبودی خواهد شد.
گاهی اوقات ما چنان در عشق کسی غرق میشویم که تصور میکنیم بدون او هرگز قادر به ادامۀ زندگی نیستیم. این احساس ممکن است در هنگام رابطه عاطفی یا پس از برهم خوردن آن در ما ایجاد شود. ممکن است از خود بپرسیم آیا من واقعا عاشق او هستم یا این احساس صرفا وابستگی عاطفی است؟! با ما همراه باشید تا در این مقاله به تفاوت بین عشق واقعی و حس ناخوشایند وابستگی عاطفی بپردازیم و راهِ رهایی از آن را به شما معرفی کنیم.
[yektanet.com]
حتما بخوانید:
از کجا بفهمیم عاشق شده ایم؟
روانشناسی عشق؛ ۱۴ عاملی که باعث میشود کسی عاشقتان شود
عشق مجازی؛ همهچیز درمورد روانشناسی روابط عاطفی در دنیای مجازی
کدام بخش از وجود شما عاشق شده است؟!
عاشقی با انتخاب دو حالت درونی متفاوت آغاز میشود: خود نابالغ یا خود بالغ.
۱. خود نابالغ (کودکِدرون یا خودِ آسیبدیده)
وقتی شما با خودِ آسیبدیده و کودک درون نابالغتان عاشق کسی میشوید، احساس بهجودآمده در شما چندان ربطی به معشوقتان ندارد؛ این احساس بیشتر به این مربوط میشود که او چطور شما را دوست بدارد. در واقع، شما با عاشق شدن، وظیفۀ خوشبختی و شادی خود را به دیگری واگذار کردهاید و معیار ارزشمند بودن خود را در محبت دریافتی از معشوقتان میبینید. اگر او به این نیازها، آنطور که شما میخواهید، پاسخ دهد، آنگاه شما از معشوقه و عشقتان خوشنود میشوید. در مقابل، اگر او موفق نشود نیازهای شما را برآورده کند، شما احساس میکنید که بدون او دیگر توانِ ادامه دادن ندارید و زندگی برایتان تیرهوتار میشود. این همان حس «وابستگی عاطفی» است.
وابستگی عاطفی - تشخیص عشق از وابستگی عاطفی
این گونۀ اشتباه از عشقورزی، در واقع، نوعی مهرطلبی است. وابستگی عاطفی از کودک نابالغ و خودِ خودخواه شما ناشی میشود. کودک نابالغ درون شما به عشق و محبت دریافتی از دیگران وابسته است؛ مانند اینکه حفرهای در درون شما وجود دارد که فقط با عشق ورزیدن دیگران پر میشود. دلیل وجود چنین نیازی نپذیرفتن مسئولیتی است که در قبال عزت نفس و احساساتتان برعهده دارید. شما این نیاز مهم را به حضور دیگران گره زدهاید؛ درحالیکه این حس باید از درون خود شما بجوشد و لبریز شود.
۲. خود بالغ
گونۀ دوم عشقورزی «عشق بالغ» است. در این حالت، بهجای خودِ آسیبدیده و نیازمند، خودِ بالغ است که عاشقی میکند. خود بالغ پیش از عاشق شدن، ارزش خود را درک میکند. او آموخته است که چگونه وجودش را از عشق و محبت سرشار کند و به خودش عشق بورزد. چنین آدمی خودش را دوست دارد؛ پس میداند که چگونه دیگری را دوست بدارد و در دام وابستگی عاطفی گرفتار نشود. او میداند که مسئول احساسات و نیازهای عاطفیاش کسی نیست جز خود او؛ پس نیازی ندارد که با وابسته شدن به دیگری، این نیازها را برطرف کند. هدف چنین فردی از عاشق شدن، بهاشتراک گذاشتن عشق و محبت است نه دریافت آن!
انتخاب میان خود بالغ و خود نابالغ
دادن قدرت انتخاب به یکی از خودهای بالغ یا نابالغ، در گزینش معشوق ما تأثیر مستقیم دارد. آدمها اغلب جذب افراد شبیه به خود میشوند. پس هرچه بیشتر احساس ارزشمندی و عزتنفس کنیم، احتمال اینکه فردی با حس مشابه را پیدا کنیم بیشتر است؛ برعکس، اگر افسار اسب اختیار را به کودک نابالغ بسپاریم، احتمال آنکه با یک کودک نابالغ دیگر مواجه شویم بیشتر است.
وقتی دو نفر که هر دو به دنبال پر کردن حفره محبت درونی خود هستند سر راه هم قرار میگیرند، انتظار دارند که دیگری نیازهایشان را تامین کند. به احتمال خیلی زیاد این دو نفر پس از مدتی، به شدت از هم ناامید میشوند چراکه هیچ یک نتوانستهاند آنطور که دیگری انتظار دارد چاه عاطفی یکدیگر را پر کنند. این دو نفر پس از جدایی یکدیگر را عامل سیه روزی خود معرفی میکنند و هریک دیگری را به وظیفه نشناسی متهم میکنند.
برای رهایی از وابستگی عاطفی چه کنیم؟
رهایی از وابستگی عاطفی - تشخیص عشق از وابستگی عاطفی
آیا شما کسی را دوست دارید و حس میکنید بدون او نمیتوانید به زندگی ادامه دهید؟! پس سعی کنید به خود و دیگران بفهمانید که از معشوق خود دقیقا چه انتظاراتی دارید. وظیفۀ شما این است: آنگونه باشید که میخواهید او آنگونه باشد. بدینترتیب، شما این نیرو را مییابید که «عاشق» باشید نه «نیازمند». شما معشوق خود را بهخاطر آنچه هست، دوست خواهید داشت نه آنچه میتواند به شما بدهد. تنها در این حالت است که میتوانید بهجای جستوجوی سراب محبت، عشق واقعیِ جوشیدهازدرون خود را با دیگری تقسیم کنید.
بهجای آنکه بهدنبال دریافت عشق و محبت از دیگران باشید، آن را در درون خود جستوجو کنید و در لذت تقسیم آن سهیم شوید.
آیا تا بهحال از کسی این حرف را شنیدهاید که بگوید دلم میخواهد فلان شخص را بکشم؟ یا اینکه خودتان آنقدر از کسی عصبانی شدهاید که به خودتان بگویید دلم میخواهد او را بکشم؟ به نظر شما این حرف از یکی از اختلالات روانی نشأت میگیرد یا افرادی که چنین چیزی را بر زبان میآورند یا چنین حسی دارند افراد خطرناکی هستند؟ در ادامه این مطلب تحلیل این احساس را از نظر روانشناسان جنایی و تکاملی میخوانید. با ما همراه باشید.
[yektanet.com]
حتما بخوانید:
خشم چیست و چگونه میتوان آتش آن را خاموش کرد؟
عصبانیت های بی دلیل ما از کجا نشأت میگیرد؟
۲۰ کاری که در زمان عصبانیت بهتر است انجام دهید
روانشناسان جنایی عقیده دارند که احساسات فانتزی درباره کشتن و به قتل رساندن یک شخص، یک پدیده معمول و طبیعی است. به گفته روانشناسان، افکار افراد معمولی درباره کشتن دیگران یک تصور و واکنش کاملا انسانی به حساب میآید.
اغلب ما، گاهی این احساس را تجربه کردهایم که دلمان میخواهد یک فرد را بکشیم و او را از صحنه روزگار حذف کنیم. حال آن فرد ممکن است، یکی از دوستان، اعضای خانواده، اقوام، همسایگان، همکاران یا یکی از رئیسهایمان باشد.
اگر گاهی دچار این احساسات میشوید و با تمام وجودتان دوست دارید یک فرد را بکشید، شما تنها نیستید. این احساس شما کاملا طبیعی است و لازم نیست احساس بدی نسبت به خودتان داشته باشید. چطور ممکن است؟
دکتر جولیا شاو، محقق و متخصص روانشناسی جنایی در دانشگاه کالج لندن در اینباره میگوید: «بیشتر از نیمی از آدمها، در بعضی از اوقات زندگی، تمایل شدیدی برای کشتن یک نفر احساس میکنند. جالب است بدانید که این فانتزی کشتن، به ما کمک میکند که در مواقع خاصی، عملکرد بهتری داشته باشیم.»
رئیسمان را بکشیم
اگر بعد از یک روز کاری، وقتی رئیس خود را در حال پایین رفتن از پلهها میبینید و با خودتان فکر میکنید: «کاش او را هل میدادم تا از پلهها پرت شود و بمیرد» نگران نباشید، شما تنها کسی نیستید که چنین فکری از سرش عبور کرده است و آدم بدی هم نیستید.
در واقع، این حقیقت است که اغلب ما تا به حال در شرایطی قرار گرفتهایم که از ته دل خواستهایم فردی را از صحنه روزگار پاک کنیم. به گفته متخصصان، این احساس مربوط به بخش تاریک وجود انسان میشود. این احساس به خودی خود، احساس خوبی است، زیرا باعث تخلیه شدن احساسات موجود در نیمه تاریک وجودمان میشود و مثلا در مورد کشتن، میتواند جلوی ما را برای انجام این کار بگیرد.
حتما بخوانید: معرفی کتاب نیمه تاریک وجود؛ اثری تأثیرگذار از دبی فورد
در بین تمام افرادی که ذهنیت کشتن دیگران را در فکر خود بالا و پایین میکنند، تنها ۱ درصد مبتلا به مشکلات روحی و بیماری های روانی هستند. همچنین، فقط تعداد بسیار کمی از چنین ذهنیتهایی منجر به واکنشی حقیقی برای قتل دیگران میشود.
در مطالعهای که دکتر شاو بر روی افکار افراد درباره کشتن دیگران داشته، ثابت کرده است که این پدیده، یک واکنش کاملا طبیعی و بدون اشکال است. او با تاکید بر اینکه انسان در شرایط مختلف، با احساسات مختلف در وجودش مواجه میشود، میگوید: «ما روی گروهی از شرکتکنندگان تحقیق کاملی انجام دادیم و از آنها پرسیدیم که آیا تا به حال در مورد کشتن کسی که از او نفرت داشتهاند، فکر کردهاند؟»
چرا به کشتن فکر میکنیم؟
جولیا شاو ادامه میدهد: «بیش از نیمی از شرکتکنندگان در این تحقیق، پاسخ مثبت به این سوال دادند و عنوان کردند که فانتزیهای مختلفی درباره کشتن بعضی افراد داشتهاند.»
لیست کسانی که دوست دارید آنها را بکشید، شامل چه کسانی میشود؟ آیا مهمترین فرد این فهرست رییس شما است؟ آیا نام افراد دیگری که با شما همکاری میکنند، نیز در این لیست وجود دارند؟ آیا در این فهرست، نام کسی که باعث شکست عشقی شما شده است هم به چشم میخورد؟ به طور طبیعی، این فانتزی کشتن برای هر کسی، در هر موقعیت و شرایطی میتواند و نسبت به هر فردی، میتواند وجود داشته باشد.
با تمام این فکرها، همه ما هنوز اینجا هستیم و خوشبختانه هنوز هیچکس را نکشتهایم. ممکن است، بسیاری از ما با تفکرات کشتن دیگران روز خود را بگذرانیم، اما تنها اقلیت کوچکی از ما که شامل ۱ درصد میشود، واقعا روحیات خشونتآمیزی دارند و بیمار هستند. در نهایت نیز، همین یک درصد هستند، که برای کشتن دیگران در زندگی واقعی و فراتر از تصوراتشان اقدام میکنند.
تعدادی از روانشناسان تکاملی، این استدلال را دارند که فانتزیهای مربوط به قتلهای بیضرر و بیآسیب، برای داشتن عملکرد بهتر در زندگی، به ما کمک میکند. دکتر شاو درباره این موضوع تاکید کرد: «فانتزیهای قتل، در واقع یک تمرین همدلی برای انسانها به حساب میآید.»
چرا میخواهیم رئیسمان را بکشیم
شاید تصور کنید که این تفکرات میتواند آغازی برای یک اتفاق ناخوشایند باشد، اما در واقع با چنین تفکری، شما عواقب کشتن یک فرد را در ذهن خود متصور میشوید و به این ترتیب، با خودتان میگویید: «من نمیخواهم چنین کاری انجام دهم، زیرا این کار نتایج مورد نظر من را در پی نخواهد داشت.»
دکتر شاو توضیح میدهد: «ما، بهعنوان انسانهایی آگاه، به رشد هوش خود کمک میکنیم. این توانایی ما برای برنامه ریزی و پیشبینی نتایج، ممکن است در رفتارهایمان ظاهر شود. همین موضوع، بخش مهمی از سبک زندگی بشر را تشکیل میدهد.»
با این حال، مطالعهای در ایالات متحده آمریکا انجام شده، که نشان میدهد؛ افکار پوچ در مورد خشونت و رفتارهای خشونتآمیز میتواند به سلامت ما آسیب برساند. در این مطالعه، محققان از ۱۳۹ شرکتکننده خواستند که درباره انجام رفتارهای خشونتآمیز با کسانی فکر کنند، که نسبت به آنها نفرت دارند.
در نهایت، مشخص شد که این افراد، کمتر میتوانند قانع و خشنود باشند و احتمال بیشتری دارد که تکرار چنین تفکری برای سلامت ذهن و سلامت روان آنها بد و ناخوشایند باشد. دکتر شاو میگوید: «بررسی افکار مربوط به قتل و خونریزی برای کسب اطمینان درباره اینکه مردم براساس قوانین اخلاقی عمل میکنند، ضروری است.»
او ادامه میدهد: «داشتن فانتزی و همدلی برای گرفتن تصمیمات خوب ضروری است، به خصوص در شرایطی که زمان تنگ است و وقت زیادی نداریم. وقتی همه چیز خوب پیش میرود، بهترین زمان برای تمرین کردن در زمینه همدلی است.»
چرا دلمان میخواهد دیگران را بکشیم؟
اکنون زمان آن رسیده است، که با اخلاق واقعی خود روبهرو شوید و برای انجام یک بررسی کامل روی سلامت روان خود اقدام کنید. ما هیچوقت نمیدانیم آینده برای ما چه اتفاقاتی به ارمغان میآورد. ما حتی نمیدانیم که در زندگی خود با چه شرایطی مواجه خواهیم شد و باید چه واکنشها و تصمیمات سریعی را از خود بروز دهیم.
بنابراین، هر یک از ما ممکن است برای کشتن افراد مختلفی، تصورات ذهنی داشته باشیم، حتی ممکن است به خاطر احساس تنفرمان از یک فرد، دلمان بخواهد او را بکشیم، اما این دلیل نمیشود که آدم شرور و بیاخلاقی باشیم.
درباره این سایت